گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۳ - در برداشتن حجاب و واصل شدن و یکتا گردیدن فرماید

 

چو اشترنامه و این دو کتابست

ولیکن این در آخر بی حجابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

مرادنیا همی یک قطره آبست

که کشتی وجودم در شتابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۶ - در اسرار قربت شیطان فرماید

 

چنان در عشق جانان در عتابست

ز ذوق عشق جانان در خطابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴ - در صفت جان و دل دیدن محبوب گوید

 

ترا چون اصل خاک و باد و آبست

فتاده آتشی در دل چه تابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید

 

حجابی نیست کاین سر بی حجابست

دل ذرّات با خود در حسابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۳ - در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید

 

بر عاشق بهشت اینجا عذابست

اگرچه اندر او عین عتابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۶ - در شرح دادن خورشید وحدت در حجاب صورت فرماید

 

حجاب جسم و تن خوردست و خوابست

تنت پیوسته در عین عذابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

حجابت صورتست و بس حجابست

از آن اینجات اعداد و حسابست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را

 

مرا چه غم از این رنج و عذابست

که در جانم نمودار خطابست

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹

 

در این جو دل چو دولاب خرابست

که هر سویی که گردد پیشش آبست

وگر تو پشت سوی آب داری

به پیش روت آب اندر شتابست

چگونه جان برد سایه ز خورشید

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دلم چو زلف پریشان دوست پر تاب است

ز سوزناکی چو ماهیی که بر تابه‌ست

از آن زمان که بدیدم پر آب چشمانش

کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است

گزاف نیست ز سیلاب دیده گر گویم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

بیا کز رفتنت جانم خرابست

دل از شور نمکدانت کبابست

درنگ آمدن، ای دوست کم کن

که عمر از بهر رفتن در شتابست

من آیم هر شبی سوی تو، لیکن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست

مرا نه طاقت صبر و نه زهره خواب ست

شب امید مرا روز روشنایی نیست

جز از رخ تو که در تیره شب چو مهتاب ست

یکی ببین که دل من چگونه می سوزد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode