گنجور

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵ - از نامه قائم مقام به فرزندش محمد

 

نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان

وان پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد زپیش مستان

غلامان را بگو تا مشک سایند

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱

 

چنین گوید غلام تو جلایر

که من رفتم ز شَرّا تا ملایر

بدیدم جملگی شهزادگان را

همه سرو سهی آزادگان را

ندیدم مثل شهزاده محمد

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲

 

جلایر در سواری اوستاد است

به اسب اندازی از رستم زیاد است

جرید افکن، تقلا زن، سواری است

تفنگ اندازی، و نیزه گذاری است

به پیش روی قیقاج و چپ و راست

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳

 

جلایر هر دو چشمش سرمه دارد

ز پوشن یک عبا، یک تِرمه دارد

قبای عاقری پوشد بغل‌بند

کلاهش از عرق گاهی کند گند

فرنگی باشدش ار خالقی چیت

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۴

 

جلایر سینه پر سوز دارد

وطن در تکیه نوروز دارد

کند هر روز و شب یک اشرفی صرف

سوای قیمت فرش و مس و ظرف

زمستان است و درها پرده خواهند

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۵

 

جلایر قرض او بی حد و مَرْ شد

ز سرما حالتش از سگ بتر شد

جلایر تا زنخ در زیر قرض است

ز سرما تا سحر هر شب به لرز است

چرا شهزاده از حالش خبر نیست

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۶

 

جلایر یک سفر بغداد کرده

ز یاران و رفیقان یاد کرده

خصوصا در زیارت‌های مخصوص

به زیر چلچراغ و پای فانوس

اول داده به باشماقچی فلوسی

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۷

 

امام و پیشوا در خنده افتاد

دو لعلش در سخن تابنده افتاد

که مقصود تو با انجاح ماضی است

ولیعهد ازمحمدشاه راضی است

نگوید با پدر جز راست هرگز

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۸

 

خوشا آنان که ملک و آب دارند

یو و اوجار و چوم و گاب دارند

برون خانه‌شان یک خرمن کود

ز سرگین مراعی گشته موجود

همه نرخر ز ماده خر گرفته

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۹

 

جلایر زان شدیدالجوله آید

که استقبال رکن‌الدوله آید

نهاده رو به دروازه خیابان

گذشته از پل و خندق شتابان

چو مرغی کو قفس را در گشوده

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۰

 

جلایر مرکب رهوار دارد

برایش کاه و جو بسیار دارد

چو مرکب را بر آن درگاه راند

همه مدحت سراید نَعْت خواند

سر از پا کِیْ شناسد تشنه کامی

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۱

 

جلایر سر به جیب فکر برده

بسی اندیشه در این کار کرده

که یارب آن دو قوچ مست و مغرور

که با هم آزمایند این چنین زور

از این زور آزمائی سودشان چیست

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۲

 

جلایر نیز اگر طماع باشد

به خود تنها مدیدالباع باشد

طمع دارد که با اربابِ بینش

خداوندان ملک آفرینش

نشیند نکته‌های نغز سنجد

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۳

 

جلایر چون گذارش بر ری افتاد

به مهمان داری کهیای بغداد

بسی اعجوبه در پاشویه‌ها دید

که الحق واجب‌الواگویه‌ها دید

تو ای دشتِ اوجان، پیوندِ جانی

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۴

 

جلایر رفت و بر خود کرد واجب

که گیرد پول و بدهدشان مواجب

عمر را هم‌سفر با خویش کرده

عجب‌ها زان سبیل و ریش کرده

بشارت باد! کان سنی نجس رفت

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۵

 

جلایر شرح دیگر را بیان کن

گهر آور نثار این و آن کن

ولیعهد شهنشاه جوان بخت

که زآغاز آمد او شایسته تخت

ثنایش ذکر لب کن صبح تا شام

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۶

 

جلایر کن دعا این انجمن را

بیار آن طوطی شکر سخن را

کند عرضی مگر او نغز و شیرین

که در این انجمن ماه است و پروین

ولیعهد شهنشه شاد گردد

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۷

 

جلایر غم مخور چون شه کریم است

تو گر یک ذره ای، لطفش عمیم است

دعایش ذکر لب کن صبح تا شام

ثنای او ترا شیرین کند کام

خداوندا به حق ذات بی چون

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۸

 

جلایر! شاه ظل کردگارست

پناه او امان از روزگارست

دعای شاه عباس جوان بخت

که ز آغازست او شایسته تخت

به تو فرض است چون حمد و دعایش

[...]

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۹

 

جلایر چند مغموم و حزینی

به بیت الحزن با غم همنشینی؟

چو مرغی بینمت پرها شکسته

به بند غم دو پایت سخت بسته

به زندان غمت محبوس بینم

[...]

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۲
۳