عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » المقالة الثامن عشر
پسر گفتش چو آن خاتم عزیزست
بگو باری که سرّ آن چه چیزست
که گر دستم نداد آن خاتم امروز
شوم از علمِ آن باری دلفروز
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - فی فضایله
در شب معراج پیش ذوالجلال
مصطفا کرد از خداوند این سئوال
گفت چونی یا علیم و ای عزیز
گفت با بوبکر من چونی تو نیز
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
نباشد سایه را خورشید هرگز
ولی خورشید او دارد چنین عز
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
درین ده عادت آنست ای ممیّز
که هر کو از خراجی گشت عاجز
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱) سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش
که بودی با زن و فرزند هرگز
چنین گفت او که نه، گفتا زهی عِز
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة
چنین گفت آنگهی یوسف که هرگز
نبردم من دل آن پیرِ عاجز
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش
بدو گفتند ای مجنون عاجز
چرا حرفی نمیگوئی تو هرگز
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۷) حکایت آن دزد که دستش بریدند
که تا نوری ازان در پردهٔ عز
نگردد در نظر آلوده هرگز
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
که تا اوّل نمیرد مرد عاجز
تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۲) حکایت گناه کار روز محشر
که جلوه دادن معشوق هرگز
مسلَّم نیست پنهان باید از عز
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه
مرا گفتا بگو با شاهِ گُربز
که کس معشوق ندهد عرض هرگز
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۴) حکایت شوریده دل بر سر گور
ولی چه سود کان چیزیست کز عز
بکس نرسید و نرسد نیز هرگز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
چرا میبستدی چیزی که از عز
عوض نتوانی آن را داد هرگز
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۳) حکایت مجنون
که گویم کاش این بیچاره هرگز
ندیدی از چنین آسایشی عز
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن
شهش گفتا بگو ای پیرِ عاجز
که مُلکم میدهی؟ گفتا نه هرگز
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
چرا جمع آوری چیزی بصد عز
که یک جَو زان نخواهی خورد هرگز
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها
جوان چون آتشست ای پیرِ عاجز
تو چون پنبه، نسازد هر دو هرگز
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری
بمن می ننگری از ناز هرگز
چه سازد با تو این مسکین عاجز
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۴) سخن گفتن آن مرد در غیبت
ولکین نیمهٔ آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز