عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱
ترسا بچهای ناگه چون دید عیان من
صد چشمه ز چشم من بارید روان من
دی زاهد دین بودم سجادهنشین بودم
امروز چنان دیدم زنار میان من
سجاده به می داده وز خرقه تبرایی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بیتو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی، ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴
عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
در دل بریان من آتش مزن
رحم کن بر دیدهٔ گریان من
دیدهٔ گریان من پرخون مدار
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۸
شمع آمد و گفت: میروم حیران من
گه کشته و گه مرده و گه گریان من
بخریدهام این فروختن از جان من
مینفروشم تا نکنم تاوان من
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
ذره دردم ده ای درمان من
زانک بی دردت بمیرد جان من
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
پاک گردان از تعصب جان من
گو مباش این قصه در دیوان من
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
زهر کردی نان خوش بر جان من
گو برو جان بازگیر این نان من
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دردمندی که از مرگ دوستش پیش شبلی گریه میکرد
گفت شیخا دوستی بود آنِ من
از جمالش تازه بودی جان من
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار شیخ خرقان در دم آخر
کاشکی بشکافتندی جان من
باز کردندی دل بریان من
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
خورد و خفتم دیدی و ایوان من
آمدی ناخوانده خود مهمان من
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
هست چندین پیل و لشگر آن من
من همه آن تو، تو سلطان من
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود
کار تو سهل است و دشوار آن من
کز تحیر میبسوزد جان من
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » سال پیری راهبر از روحانیانی که نقد از هم میربودند
پاک کن از آه صحن جان من
پس بشوی از اشک من دیوان من
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۲) حکایت باز با مرغ خانگی
ز سر تا پای رفتم هر زمان من
نمیدانم سراپای جهان من
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۱) مناجات ابراهیم ادهم
ندارم از جهان جز بیمِ جان من
ز درد او زبان ترجمان من
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
جوابش داد کای گل در جهان من
ندیدم همچو هرمز یک جوان من
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
ز دل جستم نشانت هر زمان من
کنون ازدل همی جویم نشان من
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
توانم سوخت عالم را چنان من
که دیگر کس نبینم در جهان من