گنجور

 
۱
۲
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

خط تو سرمه کشد دیده تمنا را

لب تو تازه کند روح صد مسیحا را

بود به مرهم راحت همیشه طعنه‌فروش

کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را

بود بر اهل محبت حرام آسایش

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

آسمان پوشیده نیلی جان من غمناک چیست

دیگری دارد مصیبت بر سر من خاک چیست

هر طرف هست آرزویی در دل صدپاره‌ام

در میان لاله و گل اینقدر خاشاک چیست

بر شهید دیگری تیغ‌آزمودن خوب نیست

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

از غم نمی‌خورد دل اهل جنون شکست

در حیرتم که خاطرم از غصه چون شکست

تا حرف ناامیدی مجنون شنیده‌ام

دارد دلم ز طره لیلی فزون شکست

زان گل که کوهکن به سر از زخم تیشه زد

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

باغی که گلش بو ندهد عشق مجازست

تخمی که کسش برنخورد، اشک نیازست

خواری و عزیزی به هم آمیخته در عشق

هرگام درین بادیه صد شیب و فرازست

در عشق، بلا می‌سپرد دست به دستم

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

به هیچ، ناخن ما را کی اعتبار کند؟

مگر به زلف تو دندان شانه کار کند

مرا چو شیشه خالی، کدام رنگ و چه بوی

بیار می که خزان مرا بهار کند

ز دست رفت دلم، تا به کی توان دیدن

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد

لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد

صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند

سینه بی‌مهرتر از سینه دشمن باشد

دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

نشاط ما اسیران از دل اندوهگین باشد

نمی‌بندیم لب از خنده، تا خاطر غمین باشد

به خون چون خودی آن غمزه را آلوده نپسندم

به قاصد جان دهم، گر مژده قتلم یقین باشد

پرست از گریه پنهان دلم، کو دامن صحرا؟

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

به بزم دوش حدیث تو در میان افتاد

چو شمعم آتش غیرت در استخوان افتاد

فغان بی‌اثر از طاق دل، اسیر ترا

چو شاخ بی‌ثمر از چشم باغبان افتاد

فتاد بر سر هم دل چو صید، روز شکار

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

در چمن کی دلم از فیض هوا بگشاید؟

پرده بگشا که ز رویت دل ما بگشاید

عیش این باغ به اندازه یک تنگدل است

کاش گل غنچه شود تا دل ما بگشاید

بر سر نکهت زلفت چو صبا می‌لرزم

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

کس کار تنک حوصله را تنگ نگیرد

آیینه که از شیشه بود زنگ نگیرد

تا عرصه مشرب نکشم باز، عنان را

جا بر دل من وسعت اگر تنگ نگیرد

آزاده دل آن است که در ترک تعلق

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

خامه در وصف لبت کار مسیحا می‌کند

حرف زلفت بر ورق خط را چلیپا می‌کند

تا نباشد هیچ عضوی بر تنش بی درد عشق

لاله داغ خویش را قسمت بر اعضا می‌کند

عالمی را ابر نیسانی به طوفان می‌دهد

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

غیر آه و اشک حسرت نیست در بارم چو شمع

تا به مغز استخوان شد گرم، بازارم چو شمع

تا کف پا گر درین محفل بسوزد پیکرم

بر سر بالین نمی‌آید پرستارم چو شمع

مانده‌ام از خامی خود دور، ورنه دوست گفت

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

چون غنچه بجز پرده دل نیست پناهم

چون لاله نظریافته بخت سیاهم

هر عقده که پیش آوردم عشق، دلیل است

چون اشک برد آبله پای، به راهم

شادم که شب هجر تو چون شمع ز مقراض

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

سر تا قدم ز داغ تمنا در آتشم

شاخ گلم مگر، که سراپا در آتشم؟

تا کرده‌اند نسبت آتش به خوی دوست

هرجا که آتشی‌ست، من آنجا در آتشم

ترسم غم تو جای کند گرم در دلی

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

چو درد عشق تو کرد آشنای خویشتنم

غمت چرا نخورد غم برای خویشتنم

دلم چه یافته در کوچه پریشانی؟

که می‌برد همه عمر از قفای خویشتنم

مرا کرشمه دیگر فریب داد ای گل

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

در انتظار تو شد عمرها که چشم به راهم

مپیچ سر ز نیازم، متاب رخ ز گناهم

چه لذت است ببین انتظار آمدنت را

که در برابر چشم منی و چشم به راهم

مرا همای خرد گو به فرق سایه میفکن

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

تا شد زبان گره چو جرس، بر فغان زدیم

گویا برای ناله گره بر زبان زدیم

رنگ شکسته، فال محبت بود، ازان

خرمن چو گل به نیت باد خزان زدیم

از هر سری، چو کوه، صدایی بلند شد

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

چو باد سوی تو آید، ز غیرت آب شوم

به یک نسیم، چو نقش قدم خراب شوم

من و شکست حریفان کجاست تا به کجا

خمار نشکند از من، اگر شراب شوم

تو از شراب صبوحی شکفته باش، که من

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

حیرانم از افسردگی، در کار و بار خویشتن

کو عشق تا آتش زنم، در روزگار خویشتن

گفتم مبادا بعد من، ملک کسی گردد غمت

تا بیع بستم، کردمش وقف مزار خویشتن

در محفل روحانیان، گردد ز مو باریکتر

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

خوی تو در جفا شکسته

عهدت کمر وفا شکسته

بیگانگی تو خار حسرت

در جان صد آشنا شکسته

تا از جگر که یادگارست؟

[...]

۱۰ بیت
قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۱