غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند
سینه بیمهرتر از سینه دشمن باشد
دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم
داغهای جگر لاله گر از من باشد
همنشین پندت اگر نیست، کمِ بخیه مگیر
تازه کن زخم مرا، گرچه به سوزن باشد
زنگ بیگانگی از آینه ما بردند
آشنارویی ما بر همه روشن باشد
از پی ناقه، فغان جرسم برد از هوش
ناله دل نرم کند، گرچه ز آهن باشد
نسبت کعبه و دیرم نبود دور از هم
سبحه در دستم و زنار به گردن باشد
از تماشای بتان بی تو تسلی نشوم
گرچه نظارهام از چشم برهمن باشد
شب وصل تو ز نظاره نمیگردد سیر
دیده چون شمع اگر تا مژه روشن باشد
بس که تاثیر ندارد نفسم چون قدسی
نشکفد غنچه، صبا گر نفس من باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که آگه ز دل سوخته من باشد
بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد
آفتابا، نفسی خانه من روشن کن
چند گوشم به در و چشم به روزن باشد
برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد
[...]
من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد
هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم
شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد
دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند
[...]
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد
چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد
حرص از طول امل تا بکمندت نکشد
باید این رشته بکوتاهی سوزن باشد
هر کسی حاصلی از مزرع امید برد
[...]
آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
[...]
به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد
همه جا در نظرش وادی ایمن باشد
دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود
نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد
گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.