گنجور

 
۱
۲
۳
۱۳
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

تشنه ام ساقی بیاور کاس را

بیش نشنو قول هر نسناس را

تو بگردان دور خود دور زمان

گو بگردان بر سر ما آس را

بامدادان بر سر ما کن سبک

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

در عشق اعتبار منه صلح و جنگ را

زیرا نشانه ی دگرست این خدنگ را

تا از خودی خود نبرندت برون تمام

از دامن تو باز نگیرند چنگ را

هر گه که گشته باشی در ذات دوست محو

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا

کو هم دمی که روی و رهی بنگرد مرا

بر من جهان خروشد و شور آورد و لیک

از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا

دانی چرا به آتش صهبا بسوختم

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا

به پای حادثه افکند روزگار مرا

گر آشکار کند آب دیده راز دلم

میان آتش سوزان چه اختیار مرا

چنان نکرد کمند بلای عشقم صید

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

خوشا مطالعه کردن جمالِ بستان را

به موسمی که صبا تازه می کند جان را

میانِ باغ خرامان گرفته دست به دست

نگارِ سیب زنخدانِ نار پستان را

قدح به دور بگردان دمادم ای ساقی

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته‌یی آن ماه را

اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را

بی‌جرم غیرت می‌کند ور نیز جرمی کرده‌ام

هم چشم دارم کز کرم بردارد آن اکراه را

گر می‌کُشد عین رضا ور نیز می‌بخشد روا

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ما همانیم که بودیم و ز یادت به وفا

به جدایی متبدل نشوند اهل صفا

گر حجاب است میان من و معشوق رقیب

نتواند که کند از حرمش دفع صبا

حاجب خویشتن است او نه حجاب من و دوست

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

یارب به عفو توست امید نجات ما

بپذیر عذر و در گذر از سیئات ما

اِرحم به فضل خود که ندارد تعلقی

الا به رحمت تو حیات و ممات ما

گر نه به حب آل نبی ممتلی بود

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

مرا دلی ست ز تیمار بی دلی در وا

معلق است به مویی چو ذره ای ز هوا

چو ذره مضطربم در هوای خورشیدی

که زیر سایة زلفش خرد کند مأوا

هلاک می شوم از دست و پای مال فراق

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

کار ما بیرون شد از ساز و نوا

وقت تجرید است و کنج انزوا

آسمان ما را در اقصای زمین

یک زمان خوش دل نمی دارد روا

در زمین خود راستی ننهاده اند

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

جام پر جان کن بیاور ساقیا

بین که می گردد سرم چون آسیا

طبع را اکسیر می پر می کنم

می کنم حاصل از او این کیمیا

هم بدین اکسیر حاصل می شود

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

در سِتر ابر چند توان داشت آفتاب

ای رشک آفتاب برافکن ز رخ نقاب

خود برگرفته گیر نقاب از جمال خور

خفاش چون کند که ندارد توان و تاب

گر ذره ای ز نور تجلی کند ظهور

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

راحت روح شاهدست و شراب

فرح استماع چنگ و رباب

ساقیی طرفه تر ز آب زلال

مطربی تازه تر ز عیش شباب

خوش ترین جای چیست خلوت خاص

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

قیامت بر انگیخت ما را ز خواب

به محشر رسیدیم و خیر المآب

سرافیل وحدت فرو کوفت صور

ولی مرده دل در نیامد ز خواب

بر آورد از سوزناکان دمار

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

مکن ملامتم ای شیخ اگر چه نیست ادب

صلاح و زهد و ورع لطف کن ز من مطلب

حلال خواره چو من نیست دیگری در عصر

به روی دوست از آن می خورم شراب عنب

عجب نباشد اگر بر من اعتراض کنند

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

زهی قدر من گر وصال حبیب

دگر باره روزی شود عن قریب

چلیپای زلفش کنم طوق حلق

چنانش پرستم که رهبان صلیب

چو مجنون به عشق و چو لیلی به حسن

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت

که روی دوست ببینم، دریغ کو آن بخت

گذشت عمر و برون نامد از وبال اختر

فرو شدیم به درد و نکرد درمان بخت

به سوز ناله و فریاد من نشد بیدار

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

آتش سودای تو جانم بسوخت

یک شررش هر دو جهانم بسوخت

سوخته را خوش بتوان سوختن

سوخته‌ای بودم از آنم بسوخت

طاقت خورشید وصالم نبود

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

همنشین درد باید شد چو درمان بایدت

ترک جان باید گرفت ار وصل جانان بایدت

وصل جانان در نیابی تا ز جان در نگذری

مرد جانان نیستی بی شبهه تا جان بایدت

تن به دشواری فرو ده تا به آسانی رسی

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۱۳
 
تعداد کل نتایج: ۲۵۰