زهی قدر من گر وصال حبیب
دگر باره روزی شود عن قریب
چلیپای زلفش کنم طوق حلق
چنانش پرستم که رهبان صلیب
چو مجنون به عشق و چو لیلی به حسن
من و او قریبیم و هر دو غریب
ز حوران نگوید دگر وز بهشت
اگر چشم مستش ببیند خطیب
ز روح عرق چین خوش بوی او
ندارد گلاب نسیمی نصیب
عرق چین او هم چو انفاس روح
دهد مرده را زندگانی به طیب
به معجز مسیح است گویی که هست
لبش را همین معجزات عجیب
مرا از مبادی فطرت مگر
نیاموخت جز عشق بازی ادیب
مداوای عاشق عقاقیر عشق
علاج نزاری چه داند طبیب
به عشق ار کنی نسبت خود درست
چو تو کس نباشد حسیب و نسیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب
دل دمخسینوس شد ناشکیب
کخ در کار عذار چه سازد فریب
ایا پر هنر راد و دانا طبیب
یکی چاره کن بر فراق حبیب
که از هجر آن سرو سیمین صنم
گدازنده ام هم چو زرین قضیب
نصیب بتم خوبی و چابکیست
[...]
دل از بی وفایی و طبع از نهیب
رخان از شکست و زبان از فریب
هم آخر برفتند دل پرنهیب
بر افراز کوه گران از نشیب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.