گنجور

 
حکیم نزاری

مکن ملامتم ای شیخ اگر چه نیست ادب

صلاح و زهد و ورع لطف کن ز من مطلب

حلال خواره چو من نیست دیگری در عصر

به روی دوست از آن می خورم شراب عنب

عجب نباشد اگر بر من اعتراض کنند

که عاقلان جهان منکر من اند اغلب

حریف پای خم و یار دست جام می ام

مرا به سر نشود از نشاط و عیش و طرب

زمین به پای فرو کردم و زمانه به دست

شبی به کام نبردم به روز و روز به شب

مگر شبی که دل آرام داشتم در بر

مگر دمی که لب جام داشتم بر لب

اگر چه از می وصل و شراب هجر و خمار

به واجب از همه اسباب می شوند سبب

ولیکن ار نرود بر مراد ما کاری

ز آفرینش اضداد نیست هیچ عجب

حسود عیب کند بر من و عجب نبود

مریض محترق ار یاوه گوید اندر شب

بسوخت جان نزاری کرشمه ی ترکی

کز آفتاب عجم دست برد و ماه عرب

 
 
 
فرخی سیستانی

سپیده دم که هوا بر درید پرده شب

بر آمد از سر که روز با ردای قصب

سپید روز سپه روی داده بود به چین

شب سیاه سپه روی داده سوی حلب

چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
هجویری

تقشّعَ غَیْمُ الهَجْرِ عَنْ قَمرِ الحُبِّ

وأسْفَرَ نُورُ الصُّبْحِ عَنْ ظلمةِ العَنْبِ

قطران تبریزی

اگرچه من نکنم عاشقی بطبع طلب

کند طلب دل من عاشقی ز مهر . . . ب

گهی ز دیده خروشم کز اوست دل بعذاب

گهی ز دل کنم افغان کز اوست جان به تعب

ز دیده جیحون باران ز دل جحیم نشان

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۰۹ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
وطواط

سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب

بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب

کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود

که هست چرخ شرف را جمال او کوکب

جمال دودهٔ خوارزمشاه ، آنکه ربود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه