گنجور

 
حکیم نزاری

کار ما بیرون شد از ساز و نوا

وقت تجرید است و کنج انزوا

آسمان ما را در اقصای زمین

یک زمان خوش دل نمی دارد روا

در زمین خود راستی ننهاده اند

آفرینش را بر این دارم گوا

نفی تهمت را منجم می کند

راستی نسبت به خط استوا

کاش باری آسمان منعکس

پشت کوژ خویش را کردی دوا

تا به دنیا در چه خیر آمد پدید

زین گروه ناحفاظ بی نوا

سر تهی چون طبل پر باد غرور

بر کشیده تا به علیین لوا

عاقلان شان سخرة رای و قیاس

جاهلان شان فتنة کام و هوا

باش از این غولان نزاری بر حذر

بت هنوز از غول بهتر پیشوا

گرد بت رویان حسن افزای گرد

بلبلی بر گلرخان می زن نوا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode