مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲
رفتیم بقیه را بقا باد
لابد برود هر آنک او زاد
پنگان فلک ندید هرگز
طشتی که ز بام درنیفتاد
چندین مدوید کاندر این خاک
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳
جانی که ز نور مصطفی زاد
با او تو مگو ز داد و بیداد
هرگز ماهی سباحت آموخت
آزادی جست سرو آزاد
خاری که ز گلبن طرب رست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۴
مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد
خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد
مطربا این ره زدن زان رهزنان آموختی
زانک از شاگرد آید شیوههای اوستاد
مطربا رو بر عدم زن زانک هستی رهزنست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵
دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد
پرده شب میدرید او از جنون تا بامداد
دوش ساغرهای ساقی جمله مالامال بود
ای که تا روز قیامت عمر ما چون دوش باد
بادهها در جوش از او و عقلها بیهوش از او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۹
مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۶
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم
زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشمت بیافرید به هر دم هزار چشم
زیرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۱
آه که بار دگر آتش در من فتاد
وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد
آه که دریای عشق بار دگر موج زد
وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد
آه که جست آتشی خانه دل درگرفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۳
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد
ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد
گشت جدا موجها گرچه بد اول یکی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴
پرده دل میزند زهره هم از بامداد
مژده که آن بوطرب داد طربها بداد
بحر کرم کرد جوش پنبه برون کن ز گوش
آنچ کفش داد دوش ما و تو را نوش باد
عشق همایون پیست خطبه به نام ویست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵
بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد
سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما
گشت جهان تازه روی چشم بدش دور باد
عشق ز زنجیر خویش جست و خرد را گرفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸
چو کارزار کند شاه روم با شمشاد
چگونه گردم خرم چگونه باشم شاد
جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ
میان هر دو فتادهست کارزار و جهاد
شما و هر چه مراد شماست در عالم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸
هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق
که او به دام هوای چو تو شهی افتاد
ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۹
ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد
هر آن که توبه کند توبهاش قبول مباد
هزار شکر و هزاران سپاس یزدان را
که عشق تو به جهان پر و بال بازگشاد
در آرزوی صباح جمال تو عمری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۷
هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق
که او به دام هوای چو تو شهی افتاد
ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۹
شاهدی بین که در زمانه بزاد
بت و بتخانه را به باد بداد
شاهدانی که در جهان سمرند
کس از ایشان دگر نیارد یاد
از رخ ماه او چو ابر گشود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
هست حریف تو در این رقص باد
باد چو جبریل و تو چون مریمی
عیسی گُلروی از این هر دو زاد
رقص شما هر دو کلید بقاست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۹
طارت الکتب الکرام من کرام یا عباد
ایقظوا من غفله ثم انشروا للاجتهاد
جاء نا میزاننا کی نختبر اوزاننا
ربنا اصلح شأننا اوجد به عفو یا جواد
اضحکوا بعد البکاء نعم هذا المشتکی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۰
من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد
بیننا و بینه قبل التجلی الف واد
جاء من یحیی الموات و الرمیم و الرفات
ایها الاموات قوموا و ابصروا یوم التناد
طارت الکتب الکرام من کرام کاتبین
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴۵
ای از قدمت خاک زمین خرم و شاد
شد حامله از شادی و صد غنچه بزاد
زین غلغلهای فتاد در انجم و چرخ
در غلغله چشم ماه بر نجم فتاد