گنجور

 
مولانا

جانی که ز نور مصطفی زاد

با او تو مگو ز داد و بیداد

هرگز ماهی سباحت آموخت

آزادی جست سرو آزاد

خاری که ز گلبن طرب رست

گلزار به روی او شود شاد

دورست رواق‌های شادی

از آتش و آب و خاک و از باد

زین چار بسیط چون چلیپا

ترکیب موحدان برون باد

زان سو فلکیست نیک روشن

زان سو ملکیست بسته مرصاد

کمتر بخشش دو چشم بخشد

بینا و حکیم و تیز و استاد

با دیده جان چو واپس آیی

در عالم آب و گل به ارشاد

بینی تو و دیگران نبینند

هر سو نوری به رسم میلاد

در هر ابری هزار خورشید

در هر ویران بهشت آباد

تختی بنهی به قصر مردان

هم خیمه زنی به بام اوتاد

بویی ببری ز شمس تبریز

کو را است ملک مطیع و منقاد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۹۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

ای خاصه شاه شرق فریاد

چرخم بکشد همی ز بیداد

نابسته دری ز محنت من

صد در ز بلا و رنج بگشاد

بی‌محنت نیستم زمانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
قوامی رازی

ای زلف تو همچو شاخ شمشاد

وی قد تو همچو سرو آزاد

هر چند مرا زهر دو رنج است

بااین همه تا بود چنین باد

اشک من و روی خویشتن بین

[...]

انوری

از بس که کشیدم از تو بیداد

از دست تو آمدم به فریاد

فریاد از آن کنم که آمد

بر من ز تو ای نگار بیداد

داد از دل پر طمع چه دارم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

از عشوه روزگار فریاد

کو خود ز وفا نمی کند یاد

آباد بر آن کسی که او هست

از بندگی زمانه آزاد

بر عمر مساز تکیه چون هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه