مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
من که باشم باد و خاک و آب و آتش مست اوست
آتش او تا چه آرد بر من و بر خاک و باد
عشق از او آبستنست و این چهار از عشق او
این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و اشتیاق عمیق گوینده به محبوبش است. گوینده در حالت مستی و شوق، دل خود را به محبوب میسپرد و از تأثیر عشق بر وجود خود صحبت میکند. او در بامداد به این اندیشه میرسد که وجودش از عناصر اولیه تشکیل شده، ولی همهی اینها تحت تأثیر عشق اوست. عشق به عنوان نیرویی خلاق و زاینده، جهان را شکل میدهد و همه چیز از آن سرچشمه میگیرد. بهطور کلی، شعر بیانگر اتصال عمیق عواطف و عناصر طبیعی به عشق است.
هوش مصنوعی: دلبر من با حال سرمستی به سراغم آمد و دل مرا ربود. ای مسلمانان، از دست این دلبر مست فریاد و داد و فریاد برآورید.
هوش مصنوعی: دل من به شدت شاداب و سرزنده بود و چشمانم مدام در حال حرکت بودند. به خودم گفتم این دل چه چیزهایی میتواند ببیند و چشمانم در صبحگاه چه درکی از زیباییها دارند.
هوش مصنوعی: صبح زود، در خیال و اندیشهای بودم که ناگهان عشق تو به صورت مه جلوهگر شد و مرا شاد کرد.
هوش مصنوعی: من یک ذره کوچک هستم و از عناصر طبیعی مثل باد، خاک، آب و آتش ساخته شدهام. ولی عشق و شوق او مثل آتشی است که تأثیرش بر من و بر طبیعتی که در آن زندگی میکنم، بسیار عمیق و قوی است.
هوش مصنوعی: عشق منبع زندگی و خاستگاه همه چیز است. این دنیا و آنچه در آن وجود دارد، از عشق به وجود آمده و به همین عشق وابسته است. زندگی و تمام پدیدهها نتیجه عشق هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
[...]
چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش
چون دوات از گفتههای خویشتن پر لوش باد
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد
شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد
شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه
شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد
هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب
[...]
این مبارک پی بنای محکم گردون نهان
کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد
روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت
جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد
مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست
[...]
در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد
روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست
شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.