گنجور

 
مولانا

شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد

هست حریف تو در این رقص باد

باد چو جبریل و تو چون مریمی

عیسی گُل‌روی از این هر دو زاد

رقص شما هر دو کلید بقا‌ست

رحمت بسیار بر این رقص باد

تخت‌گه نسل شما شد دماغ

تخت بود جایگه کیقباد

میوهٔ هر شاخ به معده رود

زانک برسته‌ست ز کون و فساد

نعمت ما چو ز مکون بود

خلط نگردد بخور و ارتقاد

روزی هر قوم ز باغ دگر

خوان بزرگ‌ست تو را ای جواد

قسمت بخت‌ست برو بخت جو

بخت به از رخت بود المراد

بس که نسیمی به دل اندر دمید

ز‌آن مدد نور که آرد ولاد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode