چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشمت بیافرید به هر دم هزار چشم
زیرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم تو
که صد هزار رحمت بر چشمهات باد
بر تخت سلطنت بنشستست چشم تو
هر جان که دید چشم تو را گفت داد داد
گفتم که چشم چرخ چنین چشم هیچ دید
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی چشمهای معشوق است و توصیف میکند که چگونه این چشمها هر لحظه هزاران چشم جدید میآفرینند. شاعر به قدرت و جذابیت چشمان معشوق اشاره میکند و بیان میکند که هیچ چیزی در جهان به اندازهی این چشمها نمیتواند دلانگیز باشد. همچنین به حیرت و شگفتی دیگران از این زیبایی اشاره میکند و تأکید میکند که در تخت سلطنت عشق، تنها چشمهای معشوق نشستهاند. در نهایت، شاعر به قدرت خالق اشاره میکند که چنین چشمی را آفریده و از دانش و زیبایی آن چشمها حیرتزده است.
هوش مصنوعی: در چشمان تو که مستی و زیبایی خاصی دارد، مانند یک نقاش، شیرینی و لذت را به طور فوقالعادهای به تصویر کشیدهاند.
هوش مصنوعی: چشم تو به هر لحظه هزاران چشم جدید میسازد، زیرا خداوند از قدرت خود به آن چشمه، این قدرت را بخشیده است.
هوش مصنوعی: تمامی نگاهها به زیبایی چشمهای تو خیره ماندهاند و بر این زیبایی، هزاران رحمت نازل باد.
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند تخت سلطنت است و هر کسی که به آن نگاه میکند، از زیباییاش شگفتزده میشود و به نوعی فریاد میزند که به شایستگی و بزرگی تو اذعان دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از چشمانش میگوید که تا به حال چیزی مانند چشمان معشوق ندیده است. او به چشمان خود سوگند میخورد که هیچ چیزی از یادش نمیرود و هیچ خاطرهای از دیگران در ذهنش نیست. این بیان نشاندهندهی عمق احساس و توجه به زیبایی خاص معشوق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخینژاد
گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران
انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
[...]
غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد
بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد
گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب
در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.