گنجور

 
مولانا

آه که بار دگر آتش در من فتاد

وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد

آه که دریای عشق بار دگر موج زد

وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد

آه که جست آتشی خانه دل درگرفت

دود گرفت آسمان آتش من یافت باد

آتش دل سهل نیست هیچ ملامت مکن

یا رب فریاد رس ز آتش دل داد داد

لشکر اندیشه‌ها می‌رسد از بیشه‌ها

سوی دلم طلب طلب وز غم من شاد شاد

ای دل روشن ضمیر بر همه دل‌ها امیر

صبر گزیدی و یافت جان تو جمله مراد

چشم همه خشک و تر مانده در همدگر

چشم تو سوی خداست چشم همه بر تو باد

دست تو دست خدا چشم تو مست خدا

بر همه پاینده باد سایه رب العباد

ناله خلق از شماست، آنِ شما از کجاست ؟

این همه از عشق زاد عشق عجب از چه زاد ؟

شمسِ حقِ دین توی مالک مُلک وجود

ای که ندیده چو تو عشق دگر کیقباد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۸۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

روزی بس خرمست، می‌گیر از بامداد

داد زمانه بده کایزد داد تو داد

خواسته داری و ساز، بیغمیت هست باز

ایمنی و عز و ناز، فرخی و دین وداد

نیز چه خواهی دگر، خوش بزی و خوش بخور

[...]

مسعود سعد سلمان

چون به بنفشه ستان کز شب دیجور زاد

تازه سمن ها شکفت ار نفس بامداد

گویی هر زر و سیم که داشت در مغز دل

خاک به رخ برفشاند سنگ به دل در نهاد

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد

از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد

بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست

بر دل من قفل بود قفل درم چون‌گشاد

داد من از دلبری است کاو ندهد داد من

[...]

خاقانی

دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد

لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد

صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او

غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد

عشق به اول مرا همچو گل از پای سود

[...]

مولانا

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد

این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد

فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد

ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد

گشت جدا موج‌ها گر چه بد اول یکی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه