چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم
زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم او
کان چشمشان بصارت نو از چه راه داد
گفتم به آسمان که چنین ماه دیدهای
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
اکنون ببند دو لب و آن چشم برگشا
دیگر سخن مگوی اگر هست اتحاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و جذابیت چشمهای معشوق اشاره شده است که بگونهای خاص تأثیرگذار و مسحورکنندهاند. شاعر تأکید میکند که این چشمها همچون چشمان مسیح میتوانند به دیگران روشنایی و بصیرت ببخشند. در عین حال، شخصی به آسمان اشاره میکند و میپرسد که آیا چنین چشمی در آسمان وجود دارد، که آسمان پاسخ میدهد که یادش نمیآید. در پایان، شاعر به معشوق توصیه میکند که اگر درک و وحدتی وجود دارد، بهتر است دیگر سخن نگوید و فقط به چشمانش نگاهی بیندازد.
هوش مصنوعی: چقدر شیرینی و طعم و حال و خوشی در چشمان مست تو برای هنرمند زیبا به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: چشم تو هر لحظه بسیاری را بینا میکند، چرا که مانند مسیح، خداوند به تو قدرتی عطا کرده است.
هوش مصنوعی: چشمها تمامی حیران و شگفتزدهاند از زیبایی و نوری که از چشم او ساطع میشود، زیرا نمیدانند این نور و بینایی جدید از کجا به آنها رسیده است.
هوش مصنوعی: به آسمان گفتم که آیا چنین ماهی را دیدهای؟ او سوگند خورد و پاسخ داد که هیچ چیزی از آن را به یاد ندارد.
هوش مصنوعی: اکنون دهانت را ببند و آن چشم را باز بگذار. دیگر صحبت نکن اگر قرار بر همپیوندی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخینژاد
گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران
انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
[...]
غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد
بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد
گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب
در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.