امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
خوش منزلی است عرصهٔ روی زمین دریغ
کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
دل در جهان مبند که کس را ازین عروس
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - (امیر خسرو ، درطی زندگی دور و دراز خویش باین توبه که در نزدیکی چهل سالگی کرده پابند نمیماند، چنانکه دربیان سرگذشت او خواندیم ) با این هم، امیر خسرو آرزوی واثق داشته تا در قران السعدین تازگیهای ادبی بیارد:
چند گهم بود به دل این خیال
تازه کنم هر صفتی را جمال
بود در اندیشه من چند گاه
کز دل دانندهٔ حکمت پناه
چند صفت گویم و آبش دهم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - مناجات
من که به حکم تو درین کارگاه
از عدم این سو ، زدهام بارگاه
به که چو آوردی و بازم بری
هم به سوی خویش فرازم بری
سر مرا چون همه دانندهای
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - نعت
پیش رو کوکبه انبیاء
کوکبش از منزلت کبریاء
از حد ناسوت برون تاخته
بر خط لاهوت وطن ساخته
نور نخستش چو علم بر کشید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - (در اثر حدوث وقایع دیگر حرکت سپاه چند هفته به تاخیرافتاد، تاآنکه سپا بسوی منزل اول ، یعنی تلیت و افغان پور عازم شد )
در وسط ماه ربیع نخست
عزم سفر کرد به مشرق درست
کوس عزیمت ز در شهریار
لرزه درآورد بروئین حصار
کوچ سپه کرد، شه از «شهر نو»
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - پیام پدر
ای ز نسب گشته سزای سریر
ور پسری ، همچو پدر بی نظیر
چشم منی !هیچ غباری میار
دیده نشاید که بود پرغبار
تاتو ندانی که درین جستجوی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - جواب پسر
ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب
وز تو جهان در حد مغرب بتاب
گر همه بر ماه رسد افسرم
هم به ته پای تو باشد سرم
رو تو چو خورشید زمشرق برآی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - صفت مردم شهر
مردم او جمله فرشته سرشت
خوش دل و خوش خوی چو اهل بهشت
هر چه ز صنعت به همه عالم است
هست در ایشان و زیادت هم است
بیشتراز علم و ادب بهره مند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - ذوقا فیتین
تن ز غنیمت به هزیمت سپرد
بردن جان را به غنیمت شمرد
چرخ ز بیداد عنان تافته
مملکت از ظلم امان یافته
چنگ نوا زن به هوا سر کشید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳ - مناجات
خدایا چون به منشور الهی
رقم کردی سپیدی و سیاهی
ز باران عنایت گل سرشتی
برات مردمی بر وی نبشتی
مثال هستی ما هم ز اول
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا
او مرا کشت شدم زنده، ممویید مرا
عمری از گم شدنم رفت و نمی آیم باز
چون چنین است، شما نیز مجویید مرا
بر درش مردم و آن خاک بر اعضای منست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
وه که از سوز درونم خبری نیست ترا
در غمت مردم و با من نظری نیست ترا
بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا
خاک ره گشتم و بر من گذری نیست ترا
دارم آن سر که سرم در سر و کار تو شود
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
اشکم برون می افگند راز از درون پرده را
آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را
چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن
آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را
صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را
بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
اینک رسید وقت که مردان آب کار
گردان کنند هر طرفی کار آب را
ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را
ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب
به دیده آب نبود این دو طفل گریان را
قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را
بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را
افگند دل ما همه در چاه زنخدان
وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را
هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
قندیست آتشینرو، شمعیست انگبینلب
ماه سپهرکسوت، مهر هلالغبغب
قطران مشک و خالش از مُشک و گل مُسَلسَل
کافور آب و خاکش از شیر و می مرکب
ترک جهانفروزش گنجی ز نیمروزش
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت
سرفتنه خوبان جهان چشم سیاهت
تو پادشه کشور حسنی و ملاحت
خوبان جهانند همه خیل و سپاهت
هر گه که ز بازار روی جانب خانه
[...]