گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را

بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را

افگند دل ما همه در چاه زنخدان

وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را

هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر

هر روز پریشان نتوان کرد سپه را

پیراهن یک شهر ز دست تو قبا شد

یک بار چنین کج منه، ای شوخ، کله را

خسرو نگرفت از تب عشق تو قراری

چه جای قرارست در آتشکده که را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حزین لاهیجی

رنگینی دکّان شود آن چشم سیه را

از خونم اگر غازه دهد، تیغ نگه را

آن غالیه گون خال، ندانم به چه تقصیر

در نیل کشد اختر این بخت سیه را؟

یک تشنه جگر را به زنخدان تو ره نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه