اشکم برون می افگند راز از درون پرده را
آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را
چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن
آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را
صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان
روزی فریبد از کرم مجروح پیکان خورده را
دوش از برای مطبخش هیزم به مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای این خاک باد آورده را
خسرو مران از کوی خود چون در غلامی پیر شد
چون پیر شد، آخر کسی نفروخت هرگز برده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاطفی شاعر میپردازد. شاعر از اشک و راز دلش میگوید و شکایتهایی دارد که او را از خانهاش بیرون کردهاند. او در حالتی از دلتنگی و آزردگی به این فکر میکند که دیگران به او آسیب زدهاند و باید هرگز از دلتنگی او کاسته نشود. شاعر همچنین به یادآوری حکایتی از عشق و فریب میپردازد و اشاره میکند که عواطف و حوادث در زندگیاش او را مجروح کرده است. در نهایت، به موضوع پیری و ناپایداری عشق اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که زمان و سالها فرد را فرسوده میکند و محبتها ممکن است فراموش شوند.
هوش مصنوعی: اشکهای من به بیرون میریزد و رازی را که پشت پرده پنهان است، فاش میکند. بله، این شکایات بود که مرا از خانه به بیرون رانده است.
هوش مصنوعی: من از اینکه دلم آزرده است، راضیام، اما تو را به خدا، به من آسیب نرسان. سعی کن به آرامش برسم و این دل آزرده را دوباره شاد کنی.
هوش مصنوعی: تیرهای جفای معشوق مانند هزار آزار به دل من زده شده است و آن ابرو مانند کمانی است که روزی مرا فریب داد و از روی لطف، قلبی دردمند و مجروح را به درد آورد.
هوش مصنوعی: دیروز برای آشپزخانهات هیزم آوردم و بر اثر زیبایی چشمانت به خواب رفتم. از من پرسیدی این خاکی که دارم از کجا آوردهام، این خاکی که به خاطر تو گردآوری شده است.
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که خسرو، پس از پیر شدن و تبدیل به یک خدمتکار، دیگر نمیتواند از محلهاش بیرون برود و هیچکس هم حاضر نیست او را به خدمت بگیرد. به نوعی، به سرنوشت تلخ انسانی اشاره دارد که پس از از دست دادن قدرت و مقام، دیگر برای کسی ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دنبال اشک افتاده ام جویم دل آزرده را
از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را
با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری
از باد دامن می کنی روشن چراغ مرده را
گر ترک چشم رهزنت نشناخت قدر دل چه شد
[...]
یا نیست شادی در جهان یا خود نصیب مانشد
هرگز ندیدم شادمان این خاطر افسرده را
در مسجد ودرمیکده جز اونبینم دیگری
با صد هزاران پردهها بگرفته از رخ پرده را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.