گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چند گهم بود به دل این خیال

تازه کنم هر صفتی را جمال

بود در اندیشه من چند گاه

کز دل دانندهٔ حکمت پناه

چند صفت گویم و آبش دهم

مجمع اوصاف خطابش دهم

طرز سخن را روش نو دهم

سکهٔ این ملک به خسرو دهم

نو کنم اندازهٔ رسم کهن

پس روی پیش روان کهن