قندیست آتشینرو، شمعیست انگبینلب
ماه سپهرکسوت، مهر هلالغبغب
قطران مشک و خالش از مُشک و گل مُسَلسَل
کافور آب و خاکش از شیر و می مرکب
ترک جهانفروزش گنجی ز نیمروزش
موی طلسمسوزش مارِ مُسَلسَل از شب
گر پاسبانی وی در برج مه نبودی
سعد زمین گرفتی از وی وبال کوکب
خسرو ز شوق لعلش تا چند سوزی آخر
باری دمی برون آی از سوزش تب شب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییهای یک معشوق میپردازد. او معشوق را به شمعی با شکرینی و آتشین تشبیه میکند و از صفات او مانند موی طلایی و چهره دلربا یاد میکند. همچنین، شاعر از احساسات عاشقانهاش نسبت به معشوق میگوید و به درد و سوزی که از این عشق میکشد، اشاره میکند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که مدتی از این انس و دوری خارج شود تا بتواند از این درد رهایی یابد.
هوش مصنوعی: او مانند قند شیرین و داغی است که درخشندگی خاصی دارد. مانند شمعی است که با لبهایی شیرین و عسلین، در آسمان میدرخشد. چهرهاش نمادی از محبت و جذبه است، و مانند هلالی زیبا، شکلی جالب و منحصر به فرد دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف خاصی از خوشبویی و زیبایی میپردازد. در آن به ترکیبات عطر و مواد خوشبو اشاره شده است. قطران و مشکی که نرم و خوشبوست، و همچنین گلهایی که به شکل زیبایی در هم آمیخته شدهاند، همه به تصویر کشیده شدهاند. در کنار اینها، اشارهای به عناصر طبیعی مانند کافور و خاک وجود دارد که به نوعی نماد آرامش و لطافت هستند. در نهایت، اشاره به شیر و می نیز به غنای این ترکیبات اشاره دارد، که همه اینها در یک مجموعه زیبا و خوشبو قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیت دنیای یک زن اشاره شده که گنجی از نور و درخشش را به همراه دارد. موی او مانند طلسمی است که میتواند به هر چیزی غلبه کند و شب را به چالش بکشد. این توصیف نشاندهنده افسون و قدرت زنانه اوست.
هوش مصنوعی: اگر پاسبان آن ستاره درخشان (ماه) در برج خود نبود، سعد (بخت خوش) بر زمین به تو آسیب میزد و بار گران ستارهها بر دوش تو میافتاد.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر عشق و زیبایی معشوقش چقدر باید بسوزد؟ ای کاش در این شب پُر از تب و درد، یک لحظه از این سوز و گداز آزاد شود و راحتی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب
بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب
مسرور عیش او را این عیش عادتی غم
[...]
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
آن روز پرعجایب وان محشر قیامت
گشتهست پیش حسنت مستغرق عجایب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
[...]
ای زلف و عارض تو با هم چو روز در شب
خورشید را ز رویت گاهی عرق، گهی تب
با روی تو اگر مه دعوی کند به خوبی
از اوج آسمانش در کش به چاه نخشب
چشمت به طاق ابرو پیوسته تیر در قوس
[...]
ای عقل ذوفنونان پیش تو طفل مکتب
از فیض بارگاهت لبریز دست مطلب
گویم پی دعایت تا صبح ز اول شب
ای عنصر تو مخلوق از کبریای مشرب
گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت
جان من است آن لب امشب بیار بر لب
از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر
مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب
از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.