رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را
ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب
به دیده آب نبود این دو طفل گریان را
قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی
اگر نه من کنم اظهار درد پنهان را
دولب مبند یک امشب به روی من مست
شکر فروش به شبهای عید دکان را
اگر سخن نکنی، گوش کن که می گوید
ز دل خسته جان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و شوق دیدار عشق را بیان میکند. شاعر در آن به عید و شادی اشاره دارد و میگوید که دیدن معشوقش برایش مانند عید است. او از غم و دغدغههای درونیش میگوید و از طرفی خواستار آن است که عشقش در این شب عید او را رها نکند. شاعر همچنین به کنایه به این نکته اشاره دارد که اگر عشق او سخنی نگوید، دلش در سکوت همچنان با درد و غم پر خواهد بود.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند روز عید است و دل مرا بهطور کامل بهدست آورده است، به گونهای که این شادی و نشاط باعث شده هر دو عید به یکجا برای جانم جشن بگیرند.
هوش مصنوعی: تو برای من مانند هدیهای هستی و امشب، به خاطر نبودنت، چشمانم پر از اشک نیست و این دو کودک گریان به خاطر من نگران نیستند.
هوش مصنوعی: اگر به مناسبت عید خوشحالی و تبریکگویی را به من تقدیم نکردی، من به ناچار باید از دردهای پنهان و رنجهایم سخن بگویم.
هوش مصنوعی: امشب در را به روی من نبند، چون من در حالی شاداب و سرمستم. بگذار هر لحظه از شادی و شیرینی شبهای عید بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: اگر صحبت نمیکنی، به حرفهایی که از دل خسته میآید گوش کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.