گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ توست

مدعای دل او سوختن بندهٔ توست

گر کنی پرسش و بی جرم بود چون باشد

تهمت آلود گنه کاین همه شرمندهٔ توست

آن که افکنده به همت دو جهان را ز نظر

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

امشب ای شمع طرب دوست که همخانهٔ توست

هجر بال و پرما بسته که پروانهٔ توست

من گل‌افشان کاشانه خویشم بسرشک

که بخار مژهٔ جاروب کش خانهٔ توست

من خود از عشق تو مجنون کهن سلسله‌ام

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست

رشک هم چندان که ممکن نیست با اغیار هست

زخم نوک خار رابا خود ده‌ای بلبل قرار

کاندرین بستان گل بی‌خار را هم خار هست

اضطرابم دار معذور ای پری کانجا که تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست

سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست

آن که دیشب به من گفت و ز بزمش راندی

از تو امروز جدا نیست دگر چیزی هست

طوطی نطق حریفان همه لال است و به کس

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

در ظل همائی که بر او میل جهانی است

مرغان اولی‌الاجنحه را خوش طیرا نیست

در حسرت آن طایر بی‌بال و پر ما

خوش دل شکن آهنگی و دل گاه فغانیست

پر گرم مران ای بت سر کش که به راهت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست

هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست

مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی

هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست

جان فدای گوشهٔ آن چشم مخمورانه باد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست

ملتفت نیست به من باز نمی‌دانم چیست

بودی بنده‌نواز آن مه و امروز از ناز

کرده قانون دگر ساز نمی‌دانم چیست

گوشهٔ چشم به من دارد و مخصوصان را

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

ای در درون جان ز دل من کرانه چیست

جائی چنین کراست درون آبهانه چیست

در هر زمان زمانه به شغلی قیام داشت

جز عشق در زمان تو شغل زمانه چیست

گر خون گرفته‌ای نگرفته عنان تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست

وین شعله در رگ و پی چنگ و چغانه چیست

ساقی صفای صبح جوانان پارسا

در درد تیره فام شراب شبانه چیست

واعظ تو را که دامن ازینها فتاده پاک

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست

ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست

داد عصمت دهی از بهر رضای دل او

تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست

سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست

ما زدوریم مگس ران مگس خوان تو کیست

من ز سودای تو دیوانهٔ صحرا گردم

بندی سلسلهٔ زلف پریشان تو کیست

نغمهٔ سنج تیرت منم از یک سر تیر

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست

گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست

هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر

گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست

به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست

در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست

ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور

ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست

می‌ریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

گرچه قرب درگهت حد من مهجور نیست

گر به لطفم گهگهی نزدیک خوانی دور نیست

شمع مجلس در شب وصل تو سوزد من ز هجر

چون نسوزم کاین سعادت یک شبم مقدور نیست

با تو نزدیکان نمی‌گویند درد دوریم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست

بی‌وقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست

کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند

کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست

دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

گرچه پای بندی عشق بی‌زنجیر نیست

از گریزش نیز غافل بودن از تدبیر نیست

در تصرف کوش تا عشقم شود کامل عیار

کانچه مس را زر تواند ساخت جز اکسیر نیست

حسن افسون است و دل افسون‌پذیر اما اگر

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست

ور دورم از تو خاطرم آرام‌گیر نیست

در هجر اینچنینم و در وصل آن چنان

خوش آن که هجر و وصل تواش در ضمیر نیست

بیمار دل به ترک تو صحبت‌پذیر نیست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست

که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست

مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که هیچ

رشته‌ای برپای این گنجشک نوپرواز نیست

ای اجل چندان که خواهی کامرانی کن که هست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

هرچند خون عاشق بی‌دل حلال نیست

در خون من گرفت به آن خردسال نیست

حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد

در حسن آدمی کش او اعتدال نیست

دی وقت راندن من از آن بزم بود مست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست

صد هزاران سرو هست اما بدین اندام نیست

حله جفت نباشد لایق اندام تو

زان که در پیراهن حور این چنین اندام نیست

گر قبا ترکانه پوشیدن چنین است ای پسر

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۴۹