هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست
ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور
ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
میریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم
شبها که همدمم به جز آه سرد نیست
بر درگهت که نقد دو عالم نثار اوست
ما را ز انفعال به جز روی زرد نیست
جمعند وحشیان همه بر من همین دل است
آن وحشی که با من صحرانورد نیست
تهمت کش وصالم و در گرد کوی تو
جز گرد کوچه بهر من کوچه گرد نیست
هرچند دل رفیق غم و درد و محنت است
جمعست خاطرم که به کوی تو فرد نیست
شبها به دوستان چو خوری باده یاد کن
از محتشم که یک نفسش خواب و خورد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر به این نکته اشاره میکند که کسانی که به درد عشق نمیرسند، نمیتوانند خود را در زمره عاشقان واقعی قرار دهند. او یادآور میشود که تنها چیزهایی که برای عاشق اهمیت دارد، درد و حسرتهای مربوط به معشوق است. شاعر همچنین به احساسات عمیق خود و وابستگی به یاد معشوق اشاره میکند و بیان میکند که تمامی احساساتش تحت تأثیر غم و درد عشق است. در نهایت، او به این موضوع میپردازد که حتی در محفل دوستان هم، یاد معشوق و درد عشق فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و درد را احساس نکند، نمیتواند در مسیر دوستی فداکاری کند و همچنین، اگر کسی در راه عشق، جان خود را ندهد، او هم از حقیقت عشق به دور است.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر، نگران ما نباش و از عشق و غم ما نداشته باش. ما عاشقیم و جز درد عشق، چیزی دیگر برای ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من به یاد تو در شبها اشک گرم میریزم، چرا که جز آه سرد، همدمی ندارم.
هوش مصنوعی: در درگاه تو که همهی خوبیها و ارزشها نثار آن میشود، ما جز حالت افسردگی و چهرهای رنگ باخته چیزی نداریم.
هوش مصنوعی: همه وحشیها دور من جمع شدهاند، اما دل من همان دل است که با من در سفرهای بیابانی همراه نیست.
هوش مصنوعی: شخصی به شدت دچار مشکل و تهمت شده و در محله تو، حتی جز کویر و بیابان چیزی برای او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هرچند که دل دوست پر از غم و درد است، اما یاد تو باعث میشود که ذهنم از این همه رنج آرام گیرد.
هوش مصنوعی: شبها وقتی با دوستانت جمع میشوی و مشغول نوشیدن هستی، به یاد محتشم باش که حتی یک لحظه هم خواب و استراحت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد مرد نیست
آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست
عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشم
[...]
صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه
چون ماه پیکری که برو سرخ و زرد نیست
مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق
بهتر ز جامهای که درو هیچ مرد نیست
ترا درگه نبرد غم از گرم و سرد نیست
ولی با تو چرخ را توان نبرد نیست
ز انبوه لشکرت مراندیشه گرد نیست
جهان جمله دیده ام تنی چون تو مرد نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.