گنجور

 
محتشم کاشانی

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست

بی‌وقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست

کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند

کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست

دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است

هست دامن‌گیر من اما گریبان‌گیر نیست

شهر را کردن حصار و بر ظفر دادن قرار

دخل در تسخیر می‌دارد ولی تسخیر نیست

قلعهٔ دل سالم از کوته کمندیهای توست

ورنه در امداد خیل حسن را تقصیر نیست

شاه عشقت با همه کامل عیاریها زده

سکه‌ای در کشور دل کایمن از تغییر نیست

بند نامضبوط و صید بسته قادر بر نجات

صید بند ایمن که پای صید بی‌زنجیر نیست

عشقت از معماری دل دور دارد خویش را

این کهن ویرانه گویا لایق تعمیر نیست

از تو دارد محتشم دیگر شکایتها بلی

جمله را گنجایش اندر حیز تقریر نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست

عاشقان را عقل تر دامن گریبان‌گیر نیست

عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل

هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست

عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ماسوی الله جز خیالی نیست می بینم به خواب

این چنین نقش خیالی قابل تعبیر نیست

در سر زلفش دل ما مدتی پابست شد

این چنین دیوانه را خوشتر از آن زنجیر نیست

کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا

[...]

اهلی شیرازی

کس به خود دلبسته آن زلف چون زنجیر نیست

پای‌بند کس به جز سر رشته تقدیر نیست

گر ز تیغش رخنه‌ای در جان نشد، تقصیر ماست

یک سر مو، باری از مژگان او تصیر نیست

تیر باران بلا از بس که آمد بر تنم

[...]

محتشم کاشانی

گرچه پای بندی عشق بی‌زنجیر نیست

از گریزش نیز غافل بودن از تدبیر نیست

در تصرف کوش تا عشقم شود کامل عیار

کانچه مس را زر تواند ساخت جز اکسیر نیست

حسن افسون است و دل افسون‌پذیر اما اگر

[...]

کلیم

چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست

تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست

گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان

طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست

خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه