جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱
ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند
زان یار جنگجوی و نگار جفاپسند
ای ناچشیده چاشنی درد بیدلان
از حال ما بترس و بر احوال ما مخند
می کرد جا به خاطر ما پند پیش ازین
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲
شد به نقش هستی خود بند شیخ خودپسند
ماند محروم از تماشای جمال نقشبند
کور شو گو دیده خودبین که بهر آن جمال
چرخ مجمر آفتاب اخگر بود انجم سپند
کی کند باور که نوشیده ست خضر آب حیات
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند
بنده نفس خودی دعوی آزادی چند
پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ
لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند
رشته سعی قوی کن که رسیدن نتوان
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند
وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند
رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم
کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند
هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵
دلم از حلقه زلف تو شد بند
ز من مگسل که محکم گشت پیوند
بر آن لب خالها بس خط میفزای
بلا بر جان من زین بیش مپسند
چه سود از پندگویان بیدلی را
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۱۵
پی لقمه و خرقه هر لحظه ای
نشاید کشیدن ز خلقی گزند
به روزی بود خشک نانی کفاف
به عمری بود کهنه دلقی بسند
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
گرچه اندازد به شاخ سدره امیدم کمند
دست کوتاهم ز تار زلف آن سرو بلند
تا چرا آن لب به حلوایی شکر آلوده شد
سربه سنگ از کله خشکی می زند هر لحظه قند
گوهر آمد لعل آن لب کان آن جانهای ما
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۹
می گفت دی خطیب که خواهم نشان شاه
تا اسب من ز ایلچیان کم کشد گزند
گفتم فروش اسب و بخر بهر خود خری
زیرا که هست بهر خطابت خری پسند
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
قامتت نیزه و رخسار تو ای عشوه پسند
آفتابیست که گشته ست یکی نیزه بلند
گریه ام کم نشد از لاله و نسرین بی تو
راه سیل از خس و خاشاک کجا گردد بند
ذوق پابوس توام کشت و ندارم زهره
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
باغبان می خواست برد شاخی از سرو بلند
دید کو ماند به قدت اره در نرمی فکند
تا لبت را دیده ام هرگز نرفته ست از دلم
نی بدین چسبندگی شهد است نی جلاب قند
می نگویم چون سپند و آتش است آن خال و رخ
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - فی تاریخ وفاتة قدس سره
به بوستان ولایت کهن درخت بلند
که عمرها به سر اهل فقر سایه فکند
چو شاخ سدره نه در سربلندیش همتا
چو باغ روضه نه در میوه بخشیش مانند
فروغ آن به فیوض کرم گرانمایه
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲۴
گر درآید توانگری با تو
بهر روزی بدو مکن پیوند
ممسکی را کفیل خود مشمار
مدبری را خدای خود مپسند
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۵
بایدت منصب بلند بکوش
تا به فضل و هنر کنی پیوند
نه به منصب بود بلندی مرد
بلکه منصب شد به مرد بلند
جامی » رسالهٔ اربعین » (۲۲) وَمِنْ کَلَامِهِ صلی الله علیه و سلم: کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظًا. (مسند الشهاب للقضاعی)
چند گیری به مجلس واعظ
پای منبر پیِ گرفتنِ پند
وعظ تو بس به مرگ همسایه
نعرهٔ نوحهگر به بانگ بلند
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - کرده در اینجا بیان معرفت صوفیان
جامی این زهد و خودنمایی چند
زهد دام است و خود نمایی بند
دام بگسل به دوست گیر آرام
بند بشکن به عشق جو پیوند
ره چنان رو که برنباید گشت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵ - مناجات در تضرع و ابتهال به حضرت ذوالجلال والافضال جل جلاله و عم نواله
گرچه هستم به قید هستی بند
هم به تو بر تو می دهم سوگند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷ - در خطاب زمین بوس حضرتی که نقش خاتم نبوتش خاتم النبیین است و طراز خلعت رسالتش سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
تلخ شد کام من ز بخت نژند
ساز شیرین ز لعل شکر خند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۸ - اشارت به ذکر خفیه که گفته اند لایطلع علیه ملک فیکتبه و لا نفس فتعجب به
بر ملک نیز کشف آن مپسند
ورنه زان راز برگشاید بند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
گاهی از فکر زن فتاده به بند
گه فرو مانده در غم فرزند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
گرچه بسته دهان ز ذکر بلند
نصب کرده بر آن نشانی چند