گرچه اندازد به شاخ سدره امیدم کمند
دست کوتاهم ز تار زلف آن سرو بلند
تا چرا آن لب به حلوایی شکر آلوده شد
سربه سنگ از کله خشکی می زند هر لحظه قند
گوهر آمد لعل آن لب کان آن جانهای ما
بر چنان گوهر نشد فیروز هرکس کان نکند
تا فتادم دور ازان مه بر بساط شوق او
پای می کوبم خروشان همچو بر آتش سپند
ناصحا پندم مده کز باده بازآ زانکه کرد
بند بر گوشم صدای صوت مطرب راه پند
تا سگان کوی او روزی به من پهلو نهند
زیر دیوارش چو سایه خویش را خواهم فکند
عاشق آن گلرخی جامی چه گیری گل به دست
خرقه خونین بر انگشت درست خود مبند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عاشقانه و آرزوهایش میپردازد. او از ناکامی در رسیدن به معشوق صحبت میکند و به زیبایی و شیرینی لبهای او اشاره میکند. شاعر به بیان شور و شوقی میپردازد که در دل دارد و از درد فراق و دوری از معشوق رنج میبرد. او به نصیحت دیگران گوش نمیدهد و فقط به عشق و شوق خود توجه دارد. در نهایت، به تأکید بر اشتیاقش برای نزدیک شدن به معشوق و غم فراق او میپردازد و از سرسختیاش در عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر چند امیدم مانند دمی به درخت سدره (نماد آرزو و طمع) بند میشود، اما دست من به خاطر کوتاهیاش نمیتواند به تارهای موهای آن سرو بلند برسد.
هوش مصنوعی: چرا آن لبها به شکر آغشته شدهاند؟ هر لحظه از خشکی، سرم به سنگ میخورد و قند میشکند.
هوش مصنوعی: گوهر، همان لعل زیبای آن لب است؛ جانهای ما بر آن گوهر نیکو پیوستهاند، اما هر کس که در پی آن نباشد، بهرهای از این خوش شانسی نخواهد برد.
هوش مصنوعی: زمانی که از محبوبی دور افتادم، در حالت التهابی و عشق او همچون آتش میسوزم و احساساتم را با شور و هیجان بروز میدهم.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگران، مرا مپندارید که از می و خوشی دور شوم، زیرا صدای ساز و موسیقی آنچنان در گوشم فرارفته که هیچ نصیحتی نمیتواند مرا از این حال باز دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سگان در کوی او کنار من بنشینند، زیر دیوارش مانند سایه خودم را به او نزدیک میکنم.
هوش مصنوعی: عاشق آن کسی هستم که در آغوشش گلی گرفته و خونینجامی به دوش دارد. دست خود را از این درد و رنج جدا نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند
تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر
بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند
گر مرا بیبند خواهی بند بگشا از میان
[...]
ای جهانداری که در عهد تو گرگ و گوسفند
نیست این آنرا زیان کار آن نه اینرا سودمند
گوسفند از گرگ ترسان بود در ایام پیش
وندر ایام تو ترسان گشت گرگ از گوسفند
یک جهان گرگان دندان تیز بودند ارچه کرد
[...]
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند
گر ز حسن او حکایت پیش حورالعین کنند
آنکه با عزمش بماند مرکب خورشید کند
و آنکه با حلمش نباشد تو سن افلاک تند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.