باغبان می خواست برد شاخی از سرو بلند
دید کو ماند به قدت اره در نرمی فکند
تا لبت را دیده ام هرگز نرفته ست از دلم
نی بدین چسبندگی شهد است نی جلاب قند
می نگویم چون سپند و آتش است آن خال و رخ
کی چنین آرام گیرد بر سر آتش سپند
عاشق رنجور را کز لعل تو مانده ست دور
گرچه باشد شربت عیسی نیفتد سودمند
جان بسی کندیم بهر گوهری از کان وصل
کان اگر اینست و گوهر جان بسی خواهیم کند
دود آه من که پیچان می رود تا آسمان
کنگر مقصود را خواهد شدن روزی کمند
از سعادت آن دو رخ بر عاشقان آمد دو در
یارب ابواب سعادت بر رخ جامی مبند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند
تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر
بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند
گر مرا بیبند خواهی بند بگشا از میان
[...]
ای جهانداری که در عهد تو گرگ و گوسفند
نیست این آنرا زیان کار آن نه اینرا سودمند
گوسفند از گرگ ترسان بود در ایام پیش
وندر ایام تو ترسان گشت گرگ از گوسفند
یک جهان گرگان دندان تیز بودند ارچه کرد
[...]
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند
گر ز حسن او حکایت پیش حورالعین کنند
آنکه با عزمش بماند مرکب خورشید کند
و آنکه با حلمش نباشد تو سن افلاک تند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.