گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

سبحان من یسبّحه الرَّمل فی القفار

سبحان من تقدّسه الحوت فی البحار

صانع مقدّری که شه نیمروز را

منصور کرد بریزک خیل زنگبار

دانا مدبّری که شهنشاه زنک را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

می رود آب رخ از باده ی گلرنگ مرا

می زند راه خرد زمزمه ی چنگ مرا

دلق ازرق بمی لعل گرو خواهم کرد

که می لعل برون آورد از رنگ مرا

من که بر سنگ زدم شیشه ی تقوی و ورع

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ساقیا وقتِ صبوح آمد بیار آن جام را

می‌پرستانیم درده بادهٔ گل‌فام را

زاهدان را چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیب‌کردن رندِ دُردآشام را

احتراز از عشق می‌کردم ولی بی‌حاصل است

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا

که نماندست کنون طاقت بیداد مرا

راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست

اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا

هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

آب آتش می برد خورشید شب پوش شما

می رود آب حیات از چشمه ی نوش شما

شام را تا سایبان روز روشن دیده ام

تیره شد شام من از صبح سحرپوش شما

در شب تاریک خورشیدم در آغوش آمدی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

همچو بالات بگویم سخنی راست تو را

راستی را چه بلائیست که بالاست تو را

تا چه دیدست ز من دیده که هر دم گوید

کاین همه آب رخ از رهگذر ماست تو را

ای که بر گوشه‌ی چشمم زده‌ای خیمه ز موج

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را

در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را

جام صبوحی نوش کن قول مغنّی گوش کن

درکش می و خاموش کن فرهنگ بی فرهنگ را

عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

یاد باد آنکه ز نظّاره ی رویت همه شب

در مه چارده تا روز نظر بود مرا

یاد باد آنکه زرخسار تو هر صبحدمی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را

زنده ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق

زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را

جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را

از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق

در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را

وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای ماه قبچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را

بگشای بند یَلمه و در بند کن قبچاق را

در جان خانان ختا کافر نمی‌کرد این جفا

ای بس که در عهد تو ما یاد آوریم آن جاق را

شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کریاس دل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرو را ز حیا پای در گلست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را

مهر ماش چندان نیست ماه نیمروزی را

روی پر نگارش بین چشم پر خمارش بین

لعل آبدارش بین ماه نیمروزی را

آن مهست یا رخسار شکّرست یا گفتار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب

یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب

گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او

بر من خسته بگرید ز سر سوز امشب

مرغ شب خوان که دم از پرده ی عشّاق زند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب

وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب

بر مه فکنده برقع شبرنگ روزپوش

مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب

روزم شبست بی تو و چون روز روشنست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب

ناز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب

گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد

روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب

در بهشت ار زانک برقع برنیندازی زرخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب

که نیست شرط محبت جدائی از محبوب

چو هست در ره مقصود قرب روحانی

چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب

چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

دیشب در آمد آن بت مه‌روی شب‌نقاب

بر مه کشید چنبر و در شب فکند تاب

رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند

لعل لبش می و جگر خستگان کباب

بر مشتری کشیده زمشک سیه کمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب

واب رویت برده آب از روی آب

از شکنج زلف و مهر طلعتت

تاب بر خورشید و در خورشید تاب

بینی ار بینی در آب و آینه

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۱۹