گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب

ناز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب

گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد

روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب

در بهشت ار زانک برقع برنیندازی زرخ

روضه ی رضوان جهنم باشد و راحت عذاب

وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک

روز محشر در برم بینی دل پر خون کباب

صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر

در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب

جان سرمستم برقص آید ز شادی ذرّه وار

هر نفس کز مشرق شادی بر آید آفتاب

کسی به آواز مؤذن بر توانم خاستن

زانک می باشم سحرگه بیخود از بانک رباب

در خرابات مغان از می خراب افتاده ام

گرچه کارم بی می و میخانه می باشد خراب

هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی

هر زمانی از در خویشم برانی از چه باب

گردلی داری دل از رندان بیخود بر مگیر

ور سری داری سر از مستان بیخود بر متاب

از تو خواجو غایبست اما تو با او در حضور

عالمی در حسرت آبند و عالم غرق آب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه