دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست
اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا
هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد
مادر دهر ندانم بچه می زاد مرا
دامنم دجله ی بغداد شد از حسرت آن
که نسیمی رسد از جانب بغداد مرا
آنک یک لحظه فراموش نگشت از یادم
ظاهر آنست که هرگز نکند یاد مرا
من نه آنم که ز کویش بجفا برگردم
گر براند ز در آن حور پریزاد مرا
این خیالست که وصل تو بما پردازد
هم خیالت کند از چنگ غم آزاد مرا
گر بگوشت نرسد صبحدمی فریادم
که رسد در شب هجران تو فریاد مرا
بر سر کوی تو چون خواجو اگر خاک شوم
بنسیم تو مگر زنده کند باد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی از محبوب میپردازد. شاعر از ضیق و فشارهایی که بر او وارد شده سخن میگوید و از آسیبهایی که این جدایی به او وارد کرده است. او همچنین به حسرت و یاد محبوب اشاره میکند و نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط، عشق و یاد محبوب از ذهنش خارج نمیشود. شاعر میگوید که حاضر است در راه عشق فدای خاک کوی محبوب شود و از نسیم محبت او دوباره زنده شود. در کل، این شعر ترکیبی از عشق، غم و وفاداری است.
هوش مصنوعی: در این موقعیتی که برای من پیش آمده است، شما کمک کنید، زیرا دیگر به تنهایی تحمل این سختیها را ندارم.
هوش مصنوعی: راز من را به صورت علنی برای دشمن و دوست بیان کرد و بهخاطر این موضوع، اشک از چشمانم ریخت.
هوش مصنوعی: هرگز در دوران جوانی لحظهای شاد نبودم و نمیدانم چرا مادر روزگار برای من فرزندی به دنیا آورد.
هوش مصنوعی: دست من به دجله بغداد آغشته شده است، به خاطر آرزوی نسیمی که از سوی بغداد به من برسد.
هوش مصنوعی: یک لحظه هم از یادم نرفت، اما آنچه در زندگی است هرگز مرا به خاطر نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: من کسی نیستم که از کوی تو به خاطر بدی و نیرنگ برگردم، حتی اگر مرا از در آن بانوهای زیبا طرد کنی.
هوش مصنوعی: این فکر و تصور است که به خاطر تو به ما آرامش میبخشد و هم خیال تو باعث میشود که از دست غم و اندوه رها شوم.
هوش مصنوعی: اگر به گوشت نرسد صدای فریاد من در صبح، در شب دوری تو، نالهام به گوش تو میرسد.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر تو، مانند خواجو، خاک شوم، تنها نسیم تو میتواند مرا زنده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوری از روزن اقبال درافتاد مرا
که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا
ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی
کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا
وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست
[...]
تا بر آنقامت و بالا نظر افتاد مرا
بس ملولست دل از سرو و زشمشاد مرا
در هوای لب شیرین تو ایخسرو حسن
شد بتلخی ز بدن روح چو فرهاد مرا
تا رقم بربقم از نیل صبوحی زده ئی
[...]
روز اوّل که به چشمت نظر افتاد مرا
وای از چشم تو زان باده که در داد مرا
چشم مست تو چو بنیاد خرابی بنهاد
دست جور تو برافکند ز بنیاد مرا
به وفا با غم سودای تو تا بستم عهد
[...]
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا
بارها از سخن خویش به چاه افتادم
[...]
به پیامی که کند باد صبا یاد مرا
روم از دست ندانم که چه افتاد مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار مباد
آنکه خواهد کند از قید تو آزاد مرا
دشمنی کر پی بیداد مرا یاد کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.