گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب
گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او
بر من خسته بگرید ز سر سوز امشب
مرغ شب خوان که دم از پرده ی عشّاق زند
گو نوا از من شب خیز بیاموز امشب
چون شدم کشته ی پیکان خدنگ غم عشق
بر دلم چند زنی ناوک دلدوز امشب
همچو زنگی بچه ی خال تو گردم مقبل
گر شوم بر لب یاقوت تو پیروز امشب
هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید
روز عیدست مگر یا شب نوروز امشب
بی لب لعل و رخت خادم خلوتگه انس
گو صراحی منه و شمع میفروز امشب
تا که آموختت از کوی وفا برگشتن
خیز و بازآی علی رغم بد آموز امشب
بنشان شمع جگر سوخته را گرچه کسی
منشیناد بروز من بد روز امشب
اگر آن عهد شکن با تو نسازد خواجو
خون دل میخور و جان می ده و می سوز امشب
تا مگر صبح تو سر برزند از مطلع مهر
دیده بر چرخ چو مسمار فرودوز امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر ابراز میکند که در شب عاطفی و اندوهناک به سر میبرد و هیچ کس به اندازه شمعی که او را یادآوری میکند، برایش غمگین نمیشود. او به مرگ و ناکامی در عشق اشاره میکند و از مرغ شبخوان میخواهد که نغمههای او را بیاموزد. شاعر به زیبایی و نورانی بودن معشوقش اشاره میکند و میگوید که دیگران وقتی چهرهی او را میبینند، آن را مانند روز عید میدانند. با وجود غم و شکست، امید به صبح و روشنایی را زنده نگه میدارد و از معشوق میخواهد که به او بازگردد. در نهایت، شاعر بر لزوم تحمل درد و رنج حاکم بر عشق تأکید میکند و امید دارد که روزی دوباره شمع عشق روشن شود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که امشب تصمیمی برای آمدن روز ندارد یا اینکه شمع روشنکنندهی شب، قرار نیست امشب به درون بیاید.
هوش مصنوعی: اگر بمیرم، هیچکس جز شمع نیست که برای من در این شب غمانگیز و سوزناک بگرید.
هوش مصنوعی: مرغ شب خوانی که درباره عشق عاشقان میخواند، به من بگو که چگونه شبها نغمه سرایی کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر عشق، دلم پر از غم و اندوه شد، احساس میکنم این درد را مانند تیرکمانی که به قلبم اصابت میکند، به وضوح حس میکنم. امشب این درد به طور خاصی مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: میخواهم همچون زنگی، فرزند خال تو گردم و اگر امشب بر لب یاقوت تو قرار بگیرم، پیروز خواهم بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در شب چهرهای چون ماه تو را ببیند، میگوید که امروز روز عید است، جز این که امشب شب نوروز باشد.
هوش مصنوعی: بدون لبهای قرمز و بدون زیبایی تو، به من بگو که امشب دنیای خوشی و آرامش را برایم فراهم کن، بگذار شمع روشن باشد و باده بیاور.
هوش مصنوعی: وقتی که از مسیر وفا بازگشتی و یاد گرفتی، برخیز و دوباره برگرد، هرچند که شب بود و یادگیریهایت خوب نبودهاند.
هوش مصنوعی: شمعی را که دل را میسوزاند، روشن کن، هرچند که کسی به من نگاه نکند و من در این شب بد تنها باشم.
هوش مصنوعی: اگر آن کسی که به او دل بستهای با تو سازگار نیست، خواجو، خون دل بخور و برای او جان بده و امشب بسوز.
هوش مصنوعی: تا وقتی که صبح تو با نورش از افق ظاهر شود، من مانند ستارهای که به زمین میافتد، بیدار ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب
شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب
شمع را تاب تو چون نیست از آن میسوزد
گو چو پروانه درین سوز همیسوز امشب
امشب از شمع رخت مجلس ما روشن شد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.