صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح مظهرالعجائب حضرت مولیالموالی علی علیه السلام
کند ثابت حدیث قدسی این فرخنده معنا را
که یزدان در عبودیت ربوبیت دهد ما را
ز آدم تا بخاتم چون امیرالمؤمنین حیدر
طریق بندگی نسپرده کس معبود یکتا را
اگر کنه عبودیت ربوبیت بود یاران
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آرام قلب و راحت جان مهر حیدر است
نور یقین و روح روان مهر حیدر است
بیمهر حیدرت بجنان ره نمیدهند
بالله کلید باب جنان مهر حیدر است
گر ایمنی ز آتش دوزخ طلب کنی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
تا بود زلف تو اسباب پریشانی ما
رو به سامان ننهد بی سرو سامانی ما
نه تو رحم آوری و نی اجل آید ما را
از دل سخت تو فریاد و گران جانی ما
دید هرکس رخ تو واله و حیران تو شد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
جانا ز که آموختی این عشوه گری را
عشاق کشی خانه کنی پرده دری را
سرو از تو خجل گشت چو سیب ذقنت دید
آری چه کند سرزنش بی ثمری را
هر لحظه دلم در خم موئیت کند جای
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
شکرلله که شده جای تو اندر دل ما
بعد از این هیچ نباشد به میان حایل ما
فخر ما خاک نشینان به ملایک این بس
که زدی خیمه تو ای شاه در آب و گل ما
هر کسی حاصلی از عمر جهان دارد و نیست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
چند به چهره افکنی زلف سیاه خویش را
از نظرم نهان کنی روی چو ماه خویش را
اینقدر از غم توام حال نمانده تا مگر
شرح دهم به پیش تو حال تباه خویش را
شاهی و غمزهات بود خیل و سپاه و کردهای
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
رفت اختیار ما به نگاهی ز دست ما
افتاد در کف دل دلبر پرست ما
آنجا که یار بر سر ناز و تکبر است
جز عجز و مسکنت چه برآید ز دست ما
تا بی دریغ از سر جان برنخواستیم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ای قوی پنجه که بازوی تواناست ترا
دست گیر از ضعفا پای چو برجاست ترا
کن مهیا ز وفا خواستهٔ محرومان
ای که ناخواسته هرچیز مهیاست ترا
جرعهٔی هم بحریفان تهی کاسه ببخش
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
ای نام عاشقسوز تو ورد زبانها
وی یاد جانافروز تو آرام جانها
با اینکه بیرون از زمان و از مکانی
شاه زمانها هستی و ماه مکانها
گفتی نفخت فیه من روحی به قرآن
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
ساقیا بی تکلف آر شراب
بین الا حباب تقسط الآداب
با شتاب آرمی درنگ مکن
که بود عمر درگذر به شتاب
ای که افسوی عمر رفته خوری
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت
حسن عالمگیر او جز ما خریداری نداشت
تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان
حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت
ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست
نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست
شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست
کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست
بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست
رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست
فکر کن در اصل خود ایقطره ماءبحر جود
تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست
چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
تا قبلهٔ من ابروی آن لعبت ترساست
فارغ دلم از مسجد و از دیر و کلیساست
یارب بکه گویم غم دل را که بمردم
از حسرت آن لب که روانبخش مسیحاست
دل کرد گرفتار تو ما را و نباید
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست
بهر تو جز در آینه شبه و نظیر نیست
تا بوی طرهٔ تو و زد بر مشام جان
حاجت بمشک و عنبر و عود و عبیر نیست
چشم تو تا کشید ز ابرو کمان بر سر
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
ای قوی پنجه که بازوی تواناست ترا
دست گیر از ضعفا پای چو برخاست ترا
کن مهیا ز وفا خواستهٔ محرومان
ای که ناخواسته هر چیز مهیاست ترا
جرعهٔی هم بحریفان تهی کاسه ببخش
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
ای نام عاشقسوز تو ورد زبانها
وی یاد جانافروز تو آرام جانها
با اینکه بیرون از زمان و از مکانی
شاه زمانها هستی و ماه مکانها
گفتی نفخت فیه من روحی به قرآن
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
ساقیا بی تکلف آر شراب
بین الا حباب تقسط الآداب
با شتاب آرمی درنگ مکن
که بود عمر درگذر به شتاب
ای که افسوی عمر رفته خوری
[...]