گنجور

 
صغیر اصفهانی

شکرلله که شده جای تو اندر دل ما

بعد از این هیچ نباشد به میان حایل ما

فخر ما خاک نشینان به ملایک این بس

که زدی خیمه تو ای شاه در آب و گل ما

هر کسی حاصلی از عمر جهان دارد و نیست

جز غم عشق تو ای جان جهان حاصل ما

سرفکندیم به پای تو و داریم امید

که قبول افتدت این تحفه ناقابل ما

حالیا سرخوش و مستیم و نداریم خبر

که چه بود و چه شود ماضی و مستقبل ما

تا کی از سر به هوائی به سما می‌نگری

ای خداجوی خدا جوی ز عرش دل ما

باغ فردوس نخواهیم و گلستان ارم

تا سر کوی خرابات بود منزل ما

شکر لله که نشستیم چو در کشتی عشق

گشت چون نوح بیابان نجف ساحل ما

حل مشکل همه از شاه نجف خواه صغیر

که جز از همت او حل نشود مشکل ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode