من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
که با حق میکنند از راه دل گفت و شنود اینجا
من از مهد فنا بیرون نمی آیم که طفل دل
پس از یکعمر بی تابی بآرامی غنود اینجا
حضور زاهد و پیر مغان را تجربت کردم
نشست آنجا مرا بر آینه زنک و زدود اینجا
سزد گر رنگ من شد زرد در میدان عشق آری
سپر افکند در روز ازل چرخ کبود اینجا
چو سودم بر در پیر مغان سر نیک دانستم
که ضایع کرد عمر آنکس که از جان سرنسود اینجا
به بزم ما مغنی خواند ابیاتی حکیمانه
نمیدانم کجا بشنیده بود آمد سرود اینجا
صغیر آسا به نقد دین و دل گر میکنی سودا
به بازار محبت آکه خواهی برد سود اینجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و عمیقترین احساسات انسانی است. شاعر از زیبایی یار خود صحبت کرده و میگوید که از دلش نمیتواند دور شود چون معشوقش در اینجا است. او زاهد را به میخانه دعوت میکند تا از حقیقتها آگاه شود، زیرا در اینجا فقط با دل میتوان با حق صحبت کرد.
شاعر بیان میکند که هنوز در دنیا باقی است و از عشق و بیتابیاش میگوید. او تجربیاتش با زاهد و پیر مغان را به یاد میآورد و به تأثیر عشق بر رنگ و روحش اشاره میکند.
در نهایت، شاعر به بزم و شادی دعوت میکند و میگوید که اگر کسی به بازار محبت برود، باید با دل و دینش معامله کند تا به سود برسد. این شعر به جستجوی حقیقت و عشق و اهمیت آن در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من از دل، خود را رها نمیکنم چرا که یارم چهرهاش را در اینجا نشان داده و حالا نمیدانم چگونه ببینم وقتی که او در اینجا حجابش را کنار زده است.
هوش مصنوعی: بیا ای زاهد، به میخانه بیا، اگر میخواهی از حقیقت آگاه شوی، باید به اینجا بیایی تا از آنچه هست و آنچه بوده، باخبر شوی.
هوش مصنوعی: در این مجلس، حتی پادشاه هم از گفتگوها مطلع نمیشود، زیرا اینجا صحبتها از دل و با حقیقت انجام میشود.
هوش مصنوعی: من از دنیای زوال بیرون نخواهم رفت، چرا که دل، پس از سالها بیتابی و انتظار، در اینجا به آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: من تجربه کردم که زاهد و پیر مغان در آنجا حضور دارند. در آنجا نشستم و آنها با تماشای آینه، به من نکاتی را آموختند و پاکیهای باطنیام را زدودند.
هوش مصنوعی: در میدان عشق، اگر رنگ من زرد شد، این به عشق من برمیگردد. چرا که در آغاز، چرخ زمان سپر خود را به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه پیر مغان رفتم، فهمیدم که عمر کسی هدر رفته که از جان خود برای اینجا، یعنی نایاب ترین چیزها، دست نمیکشد.
هوش مصنوعی: در محفل ما، خوانندهای اشعاری عاقلانه را خواند. نمیدانم از کجا این اشعار را شنیده بود که اینجا به زبان آورد.
هوش مصنوعی: اگر با دلی کوچک و ساده به معاملات عشق و محبت بپردازی، در صورتی که در این مسیر تلاش کنی، میتوانی از آن سود ببری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنکه میجویی به میخواران نمود اینجا
به جان رنگی که اینجا در دل اسلامیان بینی
مغان را نیز بود اما صفای می زدود اینجا
محبت شمع بزم قدس و ما پروانهٔ بیرون
[...]
کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟
که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا
مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر
ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا
به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار، تا دیدم
[...]
تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا
که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست
که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد
[...]
به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا
چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا
نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد
بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا
کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.