سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
خداوندا بشوی از گرد بدنامی جبینم را
نگه دار از سر دست سخن چین آستینم را
مرا چون شمع جا در مجلس صافی ضمیران ده
چراغ انجمن گردان زبان آتشینم را
به بزم می پرستان ساغر می سرمه دان گردد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
خداوندا رهایی ده ز بند درد پایم را
نگه از غنچه خسبی دار باغ دلگشایم را
توانایی کرم فرما که بی امداد برخیزم
مکن محتاج بر دست کسی دیگر عصایم را
در فیض سحر خیزی مکن پوشیده بر رویم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
یارب از پیمانه صحبت شرابی ده مرا
از لب جان بخش اهل دل کبابی ده مرا
سینه ام یک ذره خالی نیست از اندوه و غم
خانه تاریک دارم آفتابی ده مرا
غنچه ام افسرده گردیدست از بی شبنمی
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
ز رخ گر آن پری رو دور گرداند نقابش را
کند سنگ فلاخن چرخ ماه و آفتابش را
سر خود آرد و در حلقه فتراکش آویزد
اگر آهو ببیند شوخی چشم رکابش را
درون کلبه تاریک خود چشمی که من دارم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا
صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود
حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا
چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما
زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما
چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی
چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما
به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما
نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما
ندارد امتداد افغان جان دردمند ما
بود مد نگاه برق فریاد سپند ما
کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
ای محو رنگ و روی تو جان خراب ما
پروانه چراغ تو مرغ کباب ما
از سنگ سرمه زیر سر ماست بالشی
ای شوخ چشم آمده یی تا به خواب ما
موی سفید پخته کند حرص خام را
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
غنچه خسبی باشد از سیر چمن آئین ما
بر سر ما بس بود شاخ گل بالین ما
پای خواب آلود ما در زیر دامن سرمه گشت
کوه در فریاد شد چون کبک از تمکین ما
عکس ما آئینه ها را کرد باغ دلگشا
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما
بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما
چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی
ز انتظاریی بی حد سفید شد سر ما
گذشت عمر و دل ما به آرزو نرسید
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
دم صبح است ای ساقی ز رو بردار برقع را
که تا آرد به گردش آسمان جام مرصع را
قدت را دوش دادم امتیاز از سرو در گلشن
که می سازند اکثر انتخاب از بیت مطلع را
خط پشت لبت مد نظرها کرد ابرو را
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
زهی فراش زلف عنبرینت طره شبها
سپند خال روی آتشینت چشم کوکبها
در این دوران ز میخواران صدایی برنمیآید
چو چشم شیشه می تنگ گردیدست مشربها
ردای شیخ و زنار برهمن رفتهاند از کار
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
چشم یارم خواب و سنگین است بیداری مرا
می کشم داروی بیهوشی است هشیاری مرا
بوی پیراهن به کنعان رفت پیش از کاروان
جا دهد در دیده منزل سبکباری مرا
از ندامت پشت دستم گرچه روی دست شد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
ای شمع سوی خانه من بی طلب بیا
هنگام صبح اگر نتوانی به شب بیا
اسباب عیش بهر تو آماده کرده ام
چون گل گشاده روی تبسم به لب بیا
چین از جبین چو گردن مینا به طاق نه
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما
درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما
صدا بلند نکردیم از تهیدستی
ز سنگ سرمه بود ساغر توکل ما
به گلشنی که درو بلبل خوش الحان نیست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
نرم شد از خواب غفلت بستر سنگین ما
باشد از مغز سر ما پنبه بالین ما
کرده ایم از خانه بردوشی اقامت را وداع
گردباد دامن صحرا بود تمکین ما
آستین عمریست از سیر چمن افشانده ایم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
ای فرش بوی سنبل زلفت دماغها
پامال شبنم گل روی تو باغها
امشب بیا به کلبهام ای رشک بوستان
کز روغن گل است لبالب چراغها
نامم میان سوختگان تا بلند شد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
ای بیلب تو خشک دهانِ پیالهها
وز دوریی تو غرقه به خون داغ لالهها
خطی است آنکه بر رخ جانان دمیده است
خوبان نوشتهاند به نامش رسالهها
در بزم عشق رتبه خرد و کلان یکیست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
مده چون بوالهوس در سینه جا عشق مجازی را
مکن با معصیت آلوده دامان نمازی را
به جای سبزه از خاک چمن بادام سر بر زد
به نرگس چشم شوخ او نمود این سحر سازی را
ز برق صبح صادق شمع خاکسترنشین گردد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
به سوی کلبه ام ای آفت زمانه بیا
به جانب صدف ای گوهر یگانه بیا
به انتظاریی پابوسیت چو نقش قدم
نهاده ام سر خود را به آستانه بیا
چو لاله در جگرم داغ ها شده پیدا
[...]