گنجور

 
سیدای نسفی

خداوندا بشوی از گرد بدنامی جبینم را

نگه دار از سر دست سخن چین آستینم را

مرا چون شمع جا در مجلس صافی ضمیران ده

چراغ انجمن گردان زبان آتشینم را

به بزم می پرستان ساغر می سرمه دان گردد

ز شادابی لبالب کن دل اندوهگینم را

ز خوان منعمان محروم سایل بر نمی گردد

مکن از خرمن خود دور دست خوشه چینم را

تنم را پیش امواج حوادث کوه تمکین کن

میفگن در طلاطم کشتی دریانشینم را

بده توفیقم از عصیان قد من چون دو تا گردد

نگه دار از سیه روئی و بدنامی نگینم را

به دشمن رفتگی‌ها کردن امروز است کار من

مبدل کرده ام ای سیدا با مهر کینم را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode