گنجور

 
۱
۲
۳
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

یارب از پیمانه صحبت شرابی ده مرا

از لب جان بخش اهل دل کبابی ده مرا

سینه ام یک ذره خالی نیست از اندوه و غم

خانه تاریک دارم آفتابی ده مرا

غنچه ام افسرده گردیدست از بی شبنمی

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

دم صبح است ای ساقی ز رو بردار برقع را

که تا آرد به گردش آسمان جام مرصع را

قدت را دوش دادم امتیاز از سرو در گلشن

که می سازند اکثر انتخاب از بیت مطلع را

خط پشت لبت مد نظرها کرد ابرو را

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

کوه پهلو بر زمین ماند ز بار درد ما

چرخ را سازد مشبک تیر آه سرد ما

کهربا خود را نهان سازد به زیر برگ کاه

گر بگیرد پرده از رخسار رنگ زرد ما

فوطه زاری شود در باغ طوق قمریان

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما

جوی شیر است روان از دهن شیشه ما

خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید

خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما

ما نهالیم که پرورده باغ دگریم

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا

عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا

از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت

تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا

دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانب ما دیده را وا کرده پوشیدن چرا

آشنایی کردن و بیگانه گردیدن چرا

چرخ را در ناله آرد تیر آه خستگان

از نظر افتادگان را دیر پرسیدن چرا

سرمه بیگانه را در چشم خود جا داده یی

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ماه من مست شراب ناب می بینم تو را

لب به لب بر ساغر مهتاب می بینم تو را

از میان بوالهوس هرگز نمی آیی برون

کشتی افتاده در گرداب می بینم تورا

هیچ کس را طاقت نظاره روی تو نیست

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خال لبت نشانده در آتش خلیل را

زلف تو بسته بال و پر جبرئیل را

ارباب حرص اهل طعم را خورد به چشم

باشد حلال خون گدایان بخیل را

سیلاب گریه کوه گنه را برد ز جا

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما

دکان سرمه فروش است آستانه ما

دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست

به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما

بر آسمان نبود کهکشان که می بینی

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

هر شب از یادت منور می کنم کاشانه را

گردباد آه می سازم چراغ خانه را

می کند عشاق را سنگ فلاخن کوی تو

جوش سودای تو گرداند سر دیوانه را

تا به زلفت ره نیابد دست غماز نسیم

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا

پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا

به تماشای تو هرگاه که بی خود گردم

نبض جنباند و فریاد کند گوش مرا

پرده چشم حجاب دل روشن نشود

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

ز چشمم قمریان دارند تعلیم پریدن‌ها

ز شمشاد تو سرو بوستان‌ها قد کشیدن‌ها

به داغ لاله‌زارم می‌زنی آتش چه ظلم است این

به پا بستن حنا و سرمه بر نرگس کشیدن‌ها

تغافل، خانه‌زاد گوشه چشمان فتانت

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

پیشانی ناز او از موج نگه چین بست

مژگان ستم برخاست ابروی کمر کین بست

چشم به عتاب آمد خونم به تغافل ریخت

شمشاد خرامانش در پای نگارین بست

از داغ سراپایم انگشت نما گردید

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

آمد بهار و سیر گلستان غنیمت است

بزم وصال غنچه خندان غنیمت است

یا قامت خمیده روم سوی بوستان

نظاره بنفشه و ریحان غنیمت است

ای باغبان ز باغ به بیرون چه می روی

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

روزگاری شد که پشتم از غم دوران دوتاست

دوربینی می کنم اما نظر بر پشت پاست

بی رفیق امروز پای خود در این ره مانده ام

ای مسلمانان دعا سازید کارم با خداست

لنگری آورده ام امروز از میزان عدل

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

چشم تو را طبیب کجا می کند علاج

این چشم را به دیدن کس نیست احتیاج

تنگ آمدم ز دست دل بی قرار خود

چون غنچه خون خورد پدر از طفل بدمزاج

آزاده از حکومت ایام فارغ است

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

بر سرم روزی که از زلف تو سودا گل کند

حلقه زنجیر را در پای من سنبل کند

مهربانی می کند هر کس شکستم می دهد

بر سر من پا گذارد جای چون کاکل کند

در جوار بزرگان یابند خوردان تربیت

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

به سیر گل مگر آن شوخ گلگون پوش می آید

صدای دورباش از بلبلان در گوش می آید

ز می پر کرده چشم او ز مستی سرمه دان ها را

که در میخانه هر کس می رود خاموش می آید

ز دست بی ثباتی لاله در دل داغ ها دارد

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

خم تهی شد از می و دور قدح از پا فتاد

بزم آخر گشت و طاقی از سر مینا فتاد

بی ادب خود را به اندک فرصتی سازد هلاک

بیستون از جا برفت و کوهکن از پا فتاد

مرغ دل را در کمند آورد و گرد دل نگشت

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

در گلستان سایه تازان قامت رعنا فتاد

سرو را چون بید مجنون لرزه بر اعضا فتاد

خیرگاه حاتم طایی که بر پا کرده بود

حیف در ایام این بی دولتان از پا فتاد

ساغر خود چون حباب از تشنگی بردم به بحر

[...]

۶ بیت
سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۳
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود