گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما

شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما

از تردد پای خود بر یکدیگر پیچیده ایم

دست ما عمریست کوتاه است از دامان ما

گردبادیم از رفیقان لیک دورافتاده ایم

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

گل نیم در بر لباس محترم باشد مرا

سرو و باغم جامه از برگ کرم باشد مرا

اهل دنیا گر به سوی خانه تکلیفم کنند

قطع ره کردن بیابان عدم باشد مرا

چون صدف با قطره آبی قناعت می کنم

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

دل به دام کاکل آن دلربا افتاده است

این فسونگر در دهان اژدها افتاده است

نیست ممکن از سر کوی تو جای رفتنم

بنده ها از کنده زانو به پا افتاده است

غنچه دل وا شود از صحبت روشندلان

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

دیده چرخ به ظالم نگران خواهد بود

تیر را گوشه ابرو ز کمان خواهد بود

قسمت بیهوده گو در همه جا روزردیست

از سفر سود جرس آه و فغان خواهد بود

مال غارت زده از حاکم ده باید جست

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

شیرینی لب تو به شکر نداده اند

این چاشنی به چشمه کوثر نداده اند

دارند بر خرام قدت چشم قمریان

این جلوه را به سرو و صنوبر نداده اند

بر وعده وصال خود ای گل وفا نمای

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

مرا از طوف کویت شکوه ی در دل نمی باشد

غبارم را نظر بر دوری منزل نمی باشد

دل مجروح مشتاق تو دارد بر جفا صبری

به خاک و خون تپیدن رسم این بسمل نمی باشد

نهال سرو دارد با تهیدستی سر و برگی

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

تهیدستی چو روی آورد طالع واژگون افتد

ز می هر گه شود پیمانه خالی سرنگون افتد

بود ویرانه بهتر جغد را از صحبت طوطی

شود خاموش نادان چون به بزم ذوفنون افتد

به زیر بار منت کی هنرور می نهد گردن

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

مرا نگاه تو عالی جناب خواهد کرد

ستاره را نظرت آفتاب خواهد کرد

گهی که پای سعادت نهی به خانه زین

هلال ابروی خود را رکاب خواهد کرد

مهابت تو نشاند ز شور دریا را

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن

می خورم چون شمع دایم مغز جان خویشتن

گوهر من در ته گرد کسادی شد یتیم

وقت آن آمد که بر بندم دکان خویشتن

روی بهبودی ندارد داغهای سینه ام

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

شد مدتی که بخت نسازد مدد مرا

افگنده روزگار به فکر ابد مرا

در سینه نیست کینه ز اهل حد مرا

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

نزدیک می کند به خدا دست رد مرا

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴

 

بر سر کوی تو ای شوخ عسس بسیار است

آری آری به شکرزار مگس بسیار است

همچو من سوخته چشم تو کس بسیار است

نظر گرم تو با اهل هوس بسیار است

شعله را میل به آمیزش خس بسیار است

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

می نشینی روز و شب با مردم غافل چرا

زندگانی حرف می سازی بنا قابل چرا

خاطر خود را به دنیا می کنی مایل چرا

غیر حق را می دهی جا در حریم دل چرا

می کشی بر صفحه هستی خط باطل چرا

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

روزه محمل بست و دارم آه و افغان چون جرس

روزگاری شد که با آن ماه بودم همنفس

گوش نه امروز بر فریادم ای فریاد رس

عید شد هر کس ز یارش عیدیی دارد هوس

عید ما و عیدیی ما دیدن روی تو بس

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸

 

تا مرا گوشه نشین کرد غم تنهایی

قصر افلاک شد از گریه من دریایی

چند گویم من ماتمزده یی سودایی

ای مرا دل ز غمت واله جان شیدایی

من بدین حال و تو در غایت بی پروایی

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰

 

می وصل دادم از کف غم دردسر گرفتم

تب هجر زد شبیخون ره چشم تر گرفتم

به دل شراره افشان قدر شرر گرفتم

همه تن ز آتش دل چو چنار در گرفتم

ز دلم خبری نداری ز دلت خبر گرفتم

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱

 

فراق دوستان چون لاله داغم بر جگر دارد

نشاط باده ایام در پی درد سر دارد

شدم خاک و مرا باد صبا آواره تر دارد

غبارم را نسیم از ناتوانی در به در دارد

غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲

 

صبا را بر سر کویت توانایی چه می باشد

چمن را پیش رخسار تو رعنایی چه می باشد

تو را هر روز چون گل صحبت آرایی چه می باشد

مرا دور از رخت شبها شکیبایی چه می باشد

اگر تنها شوی دانی که تنهایی چه می باشد

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴

 

دارم بتی که دارد از لب شراب بی غش

رویی چو شمع روشن قدی چو شعله سرکش

بهر شکار دلها روشن آن بت پریوش

آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش

بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵

 

رخ چو برگ گل و قد دلربا داری

به چشم هر که نهی پای خویش جا داری

به غیر ما به همه کس سر وفا داری

چه حالتست که با ما سر جفا داری

چه موجب است که خود را ز ما جدا داری

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۶

 

مرا در انتظارت خانه دل روشن است امشب

پی نظاره چشمم منتظر بر روزن است امشب

چو شمعم رشته های اشک دامن دامنست امشب

بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب

نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب

[...]

۱۵ بیت
سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۲