گنجور

 
سیدای نسفی

مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست

عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست

می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست

ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست

فتنه با نگاه تو گرم همعنانی هاست

تا تو در جهان باشی وصف غنچه گل چیست

پیش نکهت زلفت گفتگوی سنبل چیست

سوی ما نمی بینی باعث تأمل چیست

ای هلاک خویت من این همه تغافل چیست

وی خراب چشمت من این چه سرگرانی هاست

اشک حسرت از چشم همچو جویبار آید

غم بغل کشا چون موج بر سر کنار آید

به که یی گل رویت مرگم آشکار آید

دورم از وصال تو زندگی چه کار آید

جان به لب نمی آید این چه سخت جانیهاست

همچو صورت دیوار گشته ایم حیرانت

یک نظر نمی سازی جانب اسیرانت

خانه کرده در دلها غنچه های پیکانت

سینه ها مشبک شد از خدنگ مژگانت

حال ما نمی پرسی این چه مهربانیهاست

با چنین قد و رخسار شمع انجمن باشی

سجده می توان کردن گر به یک سخن باشی

چند با لب خندان رونق چمن باشی

ای خوش آنکه همچون گل در کنار من باشی

با نگاه جانسوزت وه چه کامرانی هاست

شیشه و قدح در دست بر دعای خم افتم

سر برهنه چون ساغر پیش لای خم افتم

گر به جستجوی می در قفای غم افتم

گر سبو زنم بر سنگ گه به پای خم افتم

ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست

سوی کوچه معشوق سیدا دویدن چیست

داغ تازه گل کردست ناله بر کشیدن چیست

چون سپند گرم از جا هر نفس پریدن چیست

زخم کارئی خوردی صایبا طپیدن چیست

یار بر سرت آمد وقت جانفشانی هاست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode