گنجور

 
سیدای نسفی

مرا نگاه تو عالی جناب خواهد کرد

ستاره را نظرت آفتاب خواهد کرد

گهی که پای سعادت نهی به خانه زین

هلال ابروی خود را رکاب خواهد کرد

مهابت تو نشاند ز شور دریا را

صلابت تو دل سنگ آب خواهد کرد

عدوی تو ز هوا و هوس رود بر باد

جناب خانه خود را خراب خواهد کرد

چو رشته خصمت اگر آرزو کند گوهر

زمانه در گرو پیچ و تاب خواهد کرد

اگر به باغ روی گل برای مهمانی

گرفته بلبل خود را کباب خواهد کرد

نسیم مرحمتت غنچه های داغ مرا

گل سر رسید آفتاب خواهد کرد

کسی که سرکشد از پای آستانه تو

اجل برای هلاکش شتاب خواهد کرد

به فتنه گر نظری افگنی ز روی غضب

به چشم مست بتان رفته خواب خواهد کرد

شبی که چادر بزم تو مه کند بر پا

فلک ز کاهکشان اش طناب خواهد کرد

حباب وار شود بر گلویش آب گره

گهی که دشمن تو میل آب خواهد کرد

به دور عدل تو ای خسرو ضعیف نواز

ملایمت بکنان ماهتاب خواهد کرد

فلک اگر شنود شاه بیت خاقان را

چو مطلع مه و مهر انتخاب خواهد کرد

خوش است قصر حیات نگارخانه عمر

ولی چه سود که مرگش خراب خواهد کرد

به شاه اگر سخنت سیدا قبول افتد

خدا دعای تو را مستجاب خواهد کرد