سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا
صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود
حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا
چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
زهی فراش زلف عنبرینت طره شبها
سپند خال روی آتشینت چشم کوکبها
در این دوران ز میخواران صدایی برنمیآید
چو چشم شیشه می تنگ گردیدست مشربها
ردای شیخ و زنار برهمن رفتهاند از کار
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
ز برق تیغ ابرویت فتاد آتش به کشورها
مه نو گشت میل آتشین در چشم اخترها
گرفتار تن خاکیست روح از پستی همت
به دام افتاده است این مرغ از کوتاهی پرها
ندارد مادر از تأدیب فرزند خود آسایش
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
ای بهار لطف تو آبروی بستانها
از تو دامن پر گل خار در بیابانها
ای کبابت ابراهیم وی هلاکت اسماعیل
مستعد قربانی در تن همه جانها
صبح صادق و کاذب بر در تو میآیند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
سبزه خطش کشیده در کنار آئینه را
عکس رویش کرده گلبرگ بهار آئینه را
می برد مشاطه بهر جستجویی آن پری
بر سر بازارها دیوانه وار آئینه را
خاطر روشندلان از شیشه نازکتر بود
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
در نظر روزی که آرد آن نگار آئینه را
سرکشد هر صبح خورشید از کنار آئینه را
در نمد پیچیده است آئینه را مشاطه گر
بس که کرده عکس رویش شرمسار آئینه را
خورده از خورشید صد ره لشکر انجم شکست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
هر که آرد در نظر آن پر حجاب آئینه را
گرد سر گردند ماه و آفتاب آئینه را
آسمان بنشانده جامی آفتاب آئینه را
کرده عکس روی او عالیجناب آئینه را
چهره گلشن فریبش می نماید رنگها
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
بهر روزی آسمان کردست سرگردان مرا
مور لنگم نیست امیدی ازین دهقان مرا
از متاعم دامن افشان بگذرد نظاره گر
بس که از گرد کسادی پر بود دکان مرا
قسمت من چون هما نبود به غیر از استخوان
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
از نظر تا ابروی او رفت دینم رفته است
سجده محراب از یاد جبینم رفته است
پنجه ام شد سوده تا دامانش آوردم به چنگ
در سراغ دستم اکنون آستینم رفته است
بس که عالم گشته مالامال از ظلم و ستم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
در باغ اثر ز ناله بلبل نمانده است
امروز در بساط چمن گل نمانده است
از دست هیچ کس گرهی وا نمی شود
ربطی میان شانه و کاکل نمانده است
مانند سبزه سرو لب جو کند سراغ
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
بهر خصم از خسروان امداد می باید گرفت
انتقام کوه از فرهاد می باید گرفت
روی بر زلف دل آویز تو می باید نهاد
حلقه زنجیر عدل و داد می باید گرفت
می کند تعظیم پیش ساغر و می می دهد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
از رفیق رهنما طبع گدا آسوده است
بر کف دست طمع کینان عصا آسوده است
خاکساران را بود بی اعتباری اعتبار
از شکست خویش رنگ بوریا آسوده است
گرمی دوزخ چه خواهد کرد با آتش نفس
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
به جستجوی تو بیرون شد از چمن گل سرخ
در آرزوی تو گردید بی وطن گل سرخ
گدای کوی تو را از جبین دهد گل زرد
شهید تیغ تو را روید از کفن گل سرخ
به کوچه باغ دل داغدار من گذری
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
مرغ دلم چو ناله کشیدن هوس کند
چون غنچه عندلیب نفس در قفس کند
ظالم به جستجوی ضعیفان بود مدام
آتش همیشه آرزوی خار و خس کند
چون گردباد هستی خود را دهد به باد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
رخ تو رونق گل در نقاب خواهد کرد
تبسم تو دل غنچه آب خواهد کرد
اگر چه زینت روی چمن بود سنبل
نسیم زلف تو بی آب و تاب خواهد کرد
نهال قد تو را سرو باغ اگر بیند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
مو سفیدی حرص دنیا دور نتوانست کرد
طبع ما را سرد این کافور نتوانست کرد
روزگاری کرد خسرو قصرهای زرنگار
خانه ای شیرین تر از زنبور نتوانست کرد
برشکست کاسه دست گدا افسوس نیست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲
همنشین زنبورم خانه پر عسل دارم
تربیت گر نیشم نوش در بغل دارم
گرد شیشه عیشم آسمان نمی گردد
چون فلاخن از دوران سنگ در بغل دارم
همچو واعظ از دنیا می کنم شکایت ها
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸
ز آتش عشق تو آب شد جگر من
مرحمتی کن به حال چشم تر من
من که و جسم ضعیف گرد تو گشتن
قابل پرواز نیست مشت پر من
چند چو یوسف روی ز خانه به بازار
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸
خانه ام از روی او امشب چمن خواهد شدن
شمع مجلس میل چشم انجمن خواهد شدن
بوستانی را که ماه من تماشا کرده است
غنچه هایش یوسف گل پیرهن خواهد شدن
ناله گر از سیه بختی به گلشن سر کنم
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲
گذشتی مست با غیر و زدی آتش به داغ من
کجا رفتی بیا ای شبنم گلهای باغ من
به سوی کلبه من پاگذار و خانه روشن کن
پریده رنگ چون پروانه از روی چراغ من
به هر جا می روم بوی کباب آید ز اعضایم
[...]