گنجور

 
سیدای نسفی

مو سفیدی حرص دنیا دور نتوانست کرد

طبع ما را سرد این کافور نتوانست کرد

روزگاری کرد خسرو قصرهای زرنگار

خانه ای شیرین تر از زنبور نتوانست کرد

برشکست کاسه دست گدا افسوس نیست

این صدا را چینی فغفور نتوانست کرد

من که باشم از در ارباب دولت برخورم

دانه ای زین خوشه بیرون مور نتوانست کرد

مال منعم می زند در خانه بانگ بی محل

حاصل خود را نهان زنبور نتوانست کرد

نیستند از آرزو خالی سلیمان تا به مور

هیچ کس از خود طمع را دور نتوانست کرد

صبحدم خورشید شب را زیر دست خویش ساخت

میل در چشمش کشید و کور نتوانست کرد

رستم از قتل پسر از بس که بدنامی کشید

مرده خود را نهان در گور نتوانست کرد

خط برآورد دلی از وصل او ممنون نشد

خضر ما ویرانه یی معمور نتوانست کرد

پرتو رخساره او کرد دل را بی قرار

طاقت شمع تجلی طور نتوانست کرد

عمر عنقا گرچه در خلوت نشینی صرف شد

نام خود چون سیدا مشهور نتوانست کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode