گنجور

 
۱
۲
۳
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ای محو رنگ و روی تو جان خراب ما

پروانه چراغ تو مرغ کباب ما

از سنگ سرمه زیر سر ماست بالشی

ای شوخ چشم آمده یی تا به خواب ما

موی سفید پخته کند حرص خام را

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا

در آتش فراق مسوز اینچنین مرا

نی قاصدی که با تو رساند پیام من

نی همدمی که با تو کند همنشین مرا

دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ز داغ دل مزین ساختم پروانه خود را

چراغان از پر طاووس کردم خانه خود را

ز دست اضطراب نفس تن پرور نیاسودم

سپند روی آتش تا نکردم دانه خود را

سبوی می پرستان را کف دست گدا دیدم

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

خانه بر دوشم کلید رزق ها باشد مرا

گردبادم گردش سرآسیا باشد مرا

کلفتی گر رو دهد سر در گریبان می کشم

چاکها در جیب محراب دعا باشد مرا

خیمه بر پا کرده ام بر روی دریا چون حباب

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

پیرم و بار گران بر کف عصا باشد مرا

افتم از پا گر به پهلو متکا باشد مرا

رحم می آید به سرگردانیم پروانه را

خانه روشن از چراغ آسیا باشد مرا

از زبان خامه ام بیرون نمی آید صدا

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

جنت سپند سوز گلستان روی توست

دوزخ چراغ کشته فانوس خوی توست

کوثر که بحر رحمت ازو جوش می زند

آب به خاک ریخته یی از سبوی توست

شامی که صبح حشر بود زیر دامنش

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

دل در چمن مبندید آتشزده سرائیست

کام از جهان مجوئید صحرای کربلائیست

ای باغبان در این باغ دانسته نه قدم را

هرگل سر شهیدیست هر برگ بینوائیست

در کوی عشقبازی مردانه پا گذارید

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

از غم دلی که آب نشد سد آهن است

چشمی که خون نریخت سزاوار بستن است

بیهوده ما چو لاله گریبان دریده ایم

در گلشنی که خنده گل چاک دامن است

دور از قدح تو میکده دشتی است پر ز خون

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست

سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست

زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را

ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست

به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

آمد بهار و شعله به سنگی نمانده است

در هیچ سینه یی دل تنگی نمانده است

از میکشان به گوش صدایی نمی رسد

بزم رباب و ناله چنگی نمانده است

نام و نشان ز ناله پیر و جوان مجوی

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

فتنه جویی دوش تاراج دل و جان کرد و رفت

خانه ام را آمد و چون سیل ویران کرد و رفت

همچو گل اوراق اجزایم به هم پیوسته بود

چون دم صبح خزان آمد پریشان کرد و رفت

کلبه ام را داد بر باد فنا چون گردباد

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

قبای لاله گون در بر چو آن سرو روان آید

نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید

اگر در گردش آرد آن پری رو شیشه می را

ز بهر دستبوسی بر لب پیمانه جان آید

به برگ گل اگر سازم رقم شرح جدایی را

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

از رخت میخانه امشب آنقدر مسرور بود

جام می موسی و خم باده کوه طور بود

هر سر مو بر تنم می کرد کار نیشتر

گوشه آسایش من خانه زنبور بود

باده نوش من کجا بودی که امشب تا سحر

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

تکلم از دهانش گر ز تنگی دیر می ریزد

تبسم از لب شیرین او چون شیر می ریزد

به صورتخانه دل شوخ نقاشی که من دارم

ز کلک خویش جان در قالب تصویر می ریزد

دل فولاد را از چرب و نرمی موم می سازم

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

به دست سایلان آوازه احسان عصا گردد

چراغ کاروان غارتگران را رهنما گردد

تن ظالم چو داغ لاله در گرداب خون غلطد

زمین بی مروت به که دشت کربلا گردد

به زیر آسمان روشندلان را نیست دلسوزی

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

دل چو از پای فتد دست دعا می گردد

راهرو پیر شود راهنما می گردد

راستی را نبود هیچ زوالی به جهان

سرو اگر خشک شود باز عصا می گردد

آشنایی به جوانان نتوان کرد به زور

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

دل چون مطیع گشت چراغ نظر شود

فرزند نیک جای نشین پدر شود

تحلی که برنداد شود باغبان کباب

خون می خورد پدر چو پسر بی هنر شود

سازد دعای موی سفیدان خدا قبول

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

فلک به قامت پیر خمیده می ماند

جهان بدیهه تاراج دیده می ماند

نهال گر به نظر نیزه است خون آلود

به باغ سرو به تیر خزیده می ماند

کدام صید گشادست سینه را چو هدف

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

فلک از ناله شبهای من بی تاب می گردد

زمین از بی قراری های من سیماب می گردد

اگر شیخ از ته دل در رکوع حق شود قایم

قد خم گشته او حلقه محراب می گردد

به زیر آسمان از تنگدستی خانه یی دارم

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

نام و نشان به دهر ز اهل کرم نماند

رقت از محیط گوهر و در ابر نم نماند

از مردم زمانه مروت وداع کرد

با اهل روزگار به غیر از ستم نماند

از باد صبح غنچه دل وا نمی شود

[...]

۱۰ بیت
سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۰