نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۵ - در عرض دادن موئینه لشکر خود را
شه سمور بعرض سپه علامت را
علم نمود ز پر همای بر افسر
نمود پوشن و جوشن زپشت شیر وپلنگ
شده بتوسن ابلق سوار هر صفدر
زهر دوروی کشیدند صف و آرایش
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶ - وله شیرازیه ولکن یلزمها التصحیح
مهل که گیوه بنوتن غرت چو نیست کلا
که دوست نیست اثر دایما و دشمن ابا
تمع نه رخت مهن بوکه نت و گوبا لوت
بنی مغاره سنغرایز جمش میوا
نمیذنم که که بوتن چو شرم کی حدنی
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸ - خواجه حافظ فرماید
بیا که قصرامل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
بنای جبه کرباس سست بنیادست
بیار صوف که بنیاد پنبه بر بادست
ز آرزو نرساند برخت دست آنکس
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - خواجه محمد فیروز آبادی فرماید
رخت را از گرد اگر اندک غباری بر دلست
تا نیفشانم، مرا زآن گرد باری بر دلست
با گلیم جهرمی میگفت نطع بردعی
کز حصیر و بوریایم خارِ خاری بر دلست
آتشین والای گلگون را ز ته بگشودهاند
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نیر کرمانی فرماید
سرو بالای تو سر تا پا خوش است
راستی آن قامت زیبا خوش است
قد صوف سبز سرتا پا خوش است
وان بزکتان ببریک لاخوش است
هر که میگیرد دلارامی ببر
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - وله فی هذا الوزن قدس الله روحه
خوشتر از حمام و رخت پاک نیست
کهنه گر باشد لباست باک نیست
هر که در بر جامه خود میدرد
در حقیقت صاحب ادراک نیست
از همه رختی ببرمیکن مله
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - مولانا جلال الدین رومی
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز باز روی تو دیدن چه دلرباست
از بامداد پیرهن نوحیوه ماست
امروز باز خشخش مخفی چه دلرباست
امروز روز خرمی و عید پوششست
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - خواجه حافظ فرماید
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
عیب قطنی مکن ای اطلس پاکیزه سرشت
تار او چونکه بپود تونخواهند نبشت
تو اگر توت نسب داری و او گر پنبه
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - من نوادر افکاره
عقلم بخیاط میکرد کنگاج
در رخت صوفی دامانش قیغاج
بند قبا تیر پیکانست دگمه
سوزن چو ناوک رختست آماج
از پادر آمد از دست شد دل
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - امینی فرماید
گره زطره عنبرفشان کشید و گشاد
هزار نافه صبا در میان کشید و گشاد
زبغچه بند دلم چون روان کشید و کشاد
زرختها بخود اول کتان کشید و کشاد
زکیسهای گریبان و یقهای بناف
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - همچنین در جواب او
تا که رختم ببر جامه بران خواهد بود
از بی وصله دو چشمم نگران خواهد بود
دست ما درازل و دامن یکتائی بود
برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود
آفت دور بدستار بزرگان مرساد
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و من نوادر طبعه
مله را آستر خسقی و والا نرسد
همه کس را به جهان منصب والا نرسد
کس نپوشید به بالای قبا پیراهن
انکه را زیر بود جای به بالا نرسد
جامه صوف کتان گرچه بریسد باریک
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - مولانای رومی فرماید
نگارا مردگان از جان چه دانند
کلاغان قدر تابستان چه دانند
نیفتد جمله با احوال پرده
که سلطانان غم دربان چه دانند
بصوف زاغکی کم زروسی
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - شیخ عطار فرماید
نسبت روی تو با روی پری نتوان کرد
از کجا تا به کجا بی بصری نتوان کرد
نسبت شرب زر افشان به پری نتوان کرد
از کجا تا به کجا بی بصری نتوان کرد
سالو و ساغر اگر زانکه به عقدت نرسد
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۹ - شیخ کمال الدین خجندی فرماید
چهره ام دیده چه حاصل که بخون کرد نکار
که برون نقش ونگارست و درون ناله زار
گور ظلم نگر از رخت پر از نقش و نکار
که برون نقش و نگارست و درون ناله زار
در صف زخت که عنبر چه بود صدرنشین
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۳ - سلمان ساوجی فرماید
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
میبرد سودای صوف مشکی از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
شب شوم چون مست گویم پوستین بخشم صباح
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۲ - و من خیالاته الخاصه رحمه الله
آنک آستین نموده و دامان فراخ و تنگ
پیراهن از وی آمد و تنبان فراخ تنگ
بزاز رخت تا تو نرنجی ز بیش و کم
برتنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ
چون دست همتم بود آجیده نیمچه
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۸ - وله قدس الله روحه
بچرخ میرسد از عشق تار قزآهم
زهجر جامه چو صابون در آب میکاهم
بماهتاب نپوشم کتان که میترسم
که چشم زخم رسد بر لباس از ماهم
گهی که جامه ببالای من برد خیاط
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹ - شیخ کمال الدین خجند فرماید
شب که زحسرت رخت روی بماه کرده ام
سوخته ماه و زهره را بسته چو آه کرده ام
هیئات چتر و خیمه را چونکه نگاه کرده ام
گاه نظر بمهرو گه روی بماه کرده ام
هر که برخت خوش مرا کرده تواضعی نخست
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷ - مولانا عبید زاکانی فرماید
جمال یار و اشک من گلست آن و گلابست این
وصال او و فکر ما خیالست آن و خوابست این
دو صنج حمل را بنگر مهست آن آفتابست این
بروی آن شمط معجر سپهر است آن سحابست این
بتشریف خشیشی گر ببینی قبه دگمه
[...]