گنجور

 
نظام قاری

شه سمور بعرض سپه علامت را

علم نمود ز پر همای بر افسر

نمود پوشن و جوشن زپشت شیر وپلنگ

شده بتوسن ابلق سوار هر صفدر

زهر دوروی کشیدند صف و آرایش

که هست قیتل رخت و نفایس زیور

مبارزان کتان چون بقلب کیخاتو

عیان شدند زعول قصبچه در لشکر

زرختهای قصاره خروش برغوخاست

چنانکه گوش کلاه فلک ازان شدکر

زتیغ آتش والای سرخ هیجاشد

مثال اطلس چرخی بتاب خسقی خور

زدامن و یقه و آستین وبند قبا

همه ندای ببند و بکش بگیر و ببر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر

که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر

طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق

بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر

از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر

سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ

به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر

خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن

بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر

هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عسجدی
خواجه عبدالله انصاری

پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو

مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر

کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان

ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر

اگر هزار بمانی و گر هزار هزار

[...]

ازرقی هروی

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه