عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
در جواب او
عیب قطنی مکن ای اطلس پاکیزه سرشت
تار او چونکه بپود تونخواهند نبشت
تو اگر توت نسب داری و او گر پنبه
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
نه منم شیفته رخت که چون عریان شد
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
هوس خشت زرکوشک پزم در آذین
در زمانی که بسازد فلک از خاکم خشت
این عروسان سخن سهل مبین در پرده
تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت
قبر (قاری) چو مشرف شود از جامه صوف
یکسر از بستر صندوق کشندنش ببهشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد اجتماعی و اخلاقی میپردازد. شاعر به زاهدانی که خود را پاک و بیعیب میدانند، تذکر میدهد که نباید از عیبهای دیگران سخن بگویند؛ چرا که هر کس در نهایت به نتیجه اعمال خود میرسد. او به نوعی تنوع و تفاوت در جایگاهها و شرایط انسانی اشاره میکند و باور دارد که ظاهر و مقام مادی هیچکدام تعیینکنندهی ارزش واقعی انسانها نیست. در انتها، شاعر اشاره میکند که هر فرد باید به دنبال حقیقت باشد و نه به قضاوتهای ظاهری.
هوش مصنوعی: ای زاهد پاکدامن، به عیبجویی رندان نپرداز، زیرا که خطاهای دیگران بر تو نوشته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای اطلسِ باصفا، به عیبهای پنبهای اشاره نکن، زیرا تار و پود تو را هم از دست میدهند.
هوش مصنوعی: اگر تو از نسل نیکوئی داری و او از نسلی دیگر، در نهایت هر کس نتیجه کار خود را برداشت میکند.
هوش مصنوعی: من به زیبایی تو علاقهمند نیستم، چون وقتی تو عریان شدی، من هم بهشت ابدیام را از دست دادم.
هوش مصنوعی: در آرزوی ساختن بنایی از خشتهای طلا هستم، در زمانی که سرنوشت من از خاک و خشتهای معمولی ساخته میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در ظاهر ممکن است همه چیز ساده به نظر برسد، اما واقعیت عمیقتری در پسزمینه وجود دارد که نمیتوان به راحتی تشخیص داد. زیبایی و زشتی واقعی از دید ما پنهان است و ممکن است درکی از آن نداشته باشیم.
هوش مصنوعی: وقتی که قاری در قبرش قرار میگیرد و لباس صوفی بر تن دارد، از تابوتش به سمت بهشت برده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
همین شعر » بیت ۶
این عروسان سخن سهل مبین در پرده
تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت
منزل ار یار قرین است چه دوزخ چه بهشت
سجدهگه گر به نیاز است چه مسجد چه کنشت
جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه
رهزن خاطر عشّاق چه زیبا و چه زشت
عشقبازی نه به بازیست که دانندهٔ غیب
[...]
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت
ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف
که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت
آنکه میلش سوی حقبینی و حقگویی بود
[...]
ای که بردی تو به خوبی گرو از حور بهشت
مصحف روی تو را خامه تقدیر نوشت
آیتی از ورق حسن تو هر کس که بخواند
سر توحید عیان گشتش و تقلید بهشت
در ازل حق به چهل صبح به مهرت ای جان
[...]
عیب رندان مکن این زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت
می کوثر به کف مغبچه حور سرشت
لوح رخسار تو آمد سبقم روز ازل
کلک قدرت چو سواد خط سبز تو نوشت
باده ده زانکه ز هر خانه سوی حق راهست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.