یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲
قصد هلاک کردند مقصود کن فکان را
در سجده سر بریدند مسجود انس و جان را
عریاندر آفتابش پیکر طپید بر فرش
آن کش فراخت یزدان از عرش سایبان را
ای خاک خیره مگمار بر شرزه شیر روباه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳
ماه مدینه از حرم کرد چو راه کربلا
گشت طلایه اجل قاید شاه کربلا
راهنمای قتل شد پیش خرام خیل غم
دید مباشر قدر سان سپاه کربلا
عرصه دار و گیر شد دامن ودشت ماریه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴
کمر بستی به خون ای پیر گردون نوجوانی را
بخواری بر زمین افکندی آخر آسمانی را
به دام فتنه از منقار تیر و مخلب خنجر
شکستی پر همایون طایر عرش آشیانی را
بهار آید همی تا خار بومی را خزان کردی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۵
زهی از دست سوگت چاک تا دامن گریبانها
ز آب دیده از سودای لعلت دجله دامانها
چه خسبی تشنه لب از خاک هان برخیز تا بینی
به هر سو موج زن صد دجله از سیلاب مژگانها
تو خود لب تشنه یک جرعه آب و بارها از سر
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶
حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواریها
نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماریها
سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر
به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواریها
یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۳
سلخ ماه طرب و غره شهر الم است
نوبت ماتم خورشید کواکب حشم است
آسمان کرده به خون شه دین ساز مصاف
سپهش اختر وطغرای هلالش رقم است
تکر گردون سزد ار شد حبشی جامه از آنک
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۵
خود کجا آن جسم نغز آن جان پاک ای ذوالجناح
جای جست از پشت زین بر روی خاک ای ذوالجناح
وقت جان دادن به بالین اندرش مادر نبود
چهر و چشم از خاک و خون گردش که پاک ای ذوالجناح
خورد دلسوزی غم تجهیز او یا آمدش
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۶
خود ندانم تا چه خواهد کرد یزدان با یزید
روز محشر در قصاص خون یک عالم شهید
چرخ محشر زار زافغان یتیم اندر یتیم
خاک دریا بار از خون شهید اندر شهید
جز بر آن رخسار و قامت و آن قیامت زخم ها
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۷
زین عجب نشگفت اگر آمد شگفتی ها پدید
گوهر هستی هلاک و معنی کوثر شهید
تشنه کام از خون یک میدان شهید اندر شهید
بر زمین آورد گردون محشر کبری پدید
اندر آن معرض که دیوان سیاه است و سفید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۸
رزم شامی و حجازی کم تر از محشر نباشد
یک نظر در نینوا کن گر ترا باور نباشد
گرنه ثارالله آمد خون شاه نینوائی
جاودانی این مصیبت را چرا آخر نباشد
از سگی چند آهو آسا شرزه شیری نیم بسمل
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۳
ای ز بی آب لبت چشمی و هفتاد شمر
وی ز پرتاب دلت آهی و صد چرخ شرر
سر تو بر تن نی ای همه را چاک به تن
تن تو بر سر خاک ای همه را خاک به سر
مهر سیمای تو را گرد قمر گرد کسوف
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۴
در عزایت چکنم گر نکنم خاک به سر
زین مصیبت چه خورم گر نخورم خون جگر
تو به فردوس برین تاخته گلگون نشاط
من سوی شام الم بسته به غم بار سفر
ماند اکنون که دل از دولت و صلت محروم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۵
سرو و مه اگر نیست رخ و قامت اکبر
از بهر چه آمد سر بی تن تن بی سر
خورشید توان خواندن و گردونش اگر بود
گردون به زمین خفته و خورشید به خون در
بالاش توان گفت صنوبر به مثل راست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۷
اوفتد یوسف دیگر ز تو در چاه دگر
در هراسم ز دم گرگ تو ای خیره سحر
ز این دم گرگ بر آهوی حرم یوز متاز
هان و هان این دم شیر است ببازی مشمر
از دم گرگ تو شیران خدا رو به صید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۹
شهنشاهی که بودی گوی گردون گوی چوگانش
سر از چوگان کین گردید گوی آسا به میدانش
سکندر حشمتی کآب خضر از خاک ره بردی
به ظلمات عطش در تیره گون شد آب حیوانش
خلیلی کش فدا زیبد چو اسمعیل صد قربان
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۰
ای شمر شرمی از خدا خنجر مکش خنجر مکش
آزرمی از روز جزا خنجر مکش خنجر مکش
نخل بلندش سرنگون زین سمندش واژگون
سر خاک ره تن غرق خون خنجر مکش خنجر مکش
آخر چه خیزد روسیه از کشتن این بی گنه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۱
نوری که در لطافت از سایه تن بتابش
کوکب فکند عریان پیکر در آفتابش
در پهنه بعد کشتن بر نی پس از بریدن
سر رفت بر سپهرش تن سود بر ترابش
آن تن که خاک او عرش پامال بی حسابان
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۲
آسمان سا علم لشکر کفار دریغ
رایت خسرو اسلام نگون سار دریغ
پرچم آغشته به خون ماهچه آلوده به خاک
اختر نصرت عباس علمدار دریغ
هم علم دار علم وار نگونسار فسوس
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۷
درین ماتم خلیل از دیده خون بارید آذر هم
به داغ این ذبیح الله مسلمان سوخت کافر هم
شگفتی نایدت بینی چو در خون دامن گیتی
کزین سوگ آسمان افشاند خون از دیده اختر هم
به سوگ فخر عالم از بنی جان وز بنی آدم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴۱
بر تو آن دیده و دل کو که به قانون گریم
خوشتر آن است که از قاعده بیرون گریم
گاه چون رعد به آبادی و ویران نالم
گاه چون بر به کهسار و به هامون گریم
درد اندوه تعب قتل عطش سوز گداز
[...]