گنجور

 
یغمای جندقی

ماه مدینه از حرم کرد چو راه کربلا

گشت طلایه اجل قاید شاه کربلا

راهنمای قتل شد پیش خرام خیل غم

دید مباشر قدر سان سپاه کربلا

عرصه دار و گیر شد دامن ودشت ماریه

رسته تیغ و تیر شد سنگ و گیاه کربلا

با همه پستی از زمین سر ز قدوم شاه دین

سود به عرش و فرقدان تخت و کلاه کربلا

چند زمن مپرس و چون راست نکرده چرخ دون

ساخت به خاک سرنگون خیمه شاه کربلا

حمله گرگ شام زد چنگ در آهوی حرم

گشت عزیز مصر دین یوسف چاه کربلا

زرد ز روی تشنگان سبز ریاض آسمان

سرخ ز خون کشتگان خاک سیاه کربلا

با دل و چهره دمبدم ماهی و ماه زد بهم

سیل سرشک ماریه آتش آه کربلا

تا ز گزند خیل کین رفت پناه و پشت دین

حسرت ودرد و داغ شد پشت و پناه کربلا

روزن سور ماریه رخنه مخوان که منتظر

مانده به راه زایران بازنگاه کربلا

خسته بجو ز کربلا آنچه مراد بایدت

گر تو مسامحت کنی چیست گناه کربلا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode